سازماندهی جهت پایان دادن به خشونت علیه زنان (۳)
خشونت بس: سند حاضر، اصول بنیادی سازماندهی برای ورود مردان برای پایان دادن به خشونت علیه زنان است. این سند شامل دو بخش است؛ موسسات آموزشی منطقهای و برنامه کارآموزی. بخش اول در دو قسمت (اول و دوم) در سایت خشونت بس منتشر شد. متن حاضر شامل بخش دوم سند است.
سازماندهی جهت پایان دادن به خشونت علیه زنان: جامهی عمل پوشاندن به اصول
بخش دوم: برنامهی کارآموزی
در سالهای اخیر، رهبران جنبش [مقابله با] خشونت علیه زنان بحثهایی در زمینهی نقش مردان برای پایاندهی خشونت علیه زنان داشتهاند. مادران طرفداران فمینیست[1] به جایگاه پسران طرفدار فمینیست خود-مردان خوب- مینگرند و میپرسند: چرا آنها دوشادوش زنان نمیایستند و برای عدالت فریاد سر نمیدهند؟ چرا آنها کنشگر نیستند و به حمایت از حقوق زنان پایبند نیستند؟ چرا آنها مردان بازدارندهی خشونت نیستند؟
پرل کلج، نویسنده و فعال مینویسد: «مردان بازدارندهی خشونت هنوز ایدهای جدید است» «مردان صلحطلب به نادری زنان آزاد هستند»
ما در مردان بازدارندهی خشونت، به جای کار صرف بر روی مردان کتک زننده، در پی مردانی هستیم که استعداد متحدشدن برای کار در راستای پایاندهی خشونت مردان علیه زنان را دارند و آموزش و حمایتی که برای انجام کار نیاز دارند برایشان فراهم میکنیم.
هر مردی خواهان این امر نیست. حتی «مردان خوب». برای داشتن اشتیاق باید در آیینهی درون نگاه کرد و چالشهای مبارزه با مردانگی پدرسالارانه را پذیرفت. بدون مربیان مرد، حتی مردان خوب، حتی پسران مادران طرفدار فمینیست، دشواری دو برابری را در مواجه با این چالش متحمل میشوند.
برنامهی کارآموزی مردان بازدارندهی خشونت به مربیان- مرد و زن- نشان میدهد که چگونه ساختار مفاهیم بلندمدت مردانگی را بشکنند و از مردان جوان، هنگامیکه کار سخت خود آزمونی و دفاع را انجام میدهند، حمایت کنند. این تجربهی دوقسمتی دشوار شامل نظریه و عمل است. کارآموزان در برنامهی مداخلهای مردان بازدارندهی خشونت در کنار سایر مردان در اجتماع شرکت میکردند و بهطور همزمان با مدافعان زنان و همیاران اجتماع در ارتباط بودند تا بدینوسیله واقعیت مسئله را در مقابل خود داشته باشند.
در سال 2005 مردان بازدارندهی خشونت برنامهی کارآموزی تابستانهی خود را آغاز کرد. ما برای پیدا کردن جوانانی که مشتاق پذیرش چالش این تجربهی قدرتمند بودند، به سراغ همکاران و همسالان خود در کل کشور رفتیم. از آنها خواستیم به هیئتمدیرهی سفیران بپیوندند تا بتوانند مردان را در جوامع و شبکههای مردمی خود شناسایی کنند. سفیران اطلاعات را منتشر کردند و ملاقاتی با گروههای کوچکی از مردان تشکیل دادند تا جرقهی علاقهمندی به برنامهی کارآموزی را بزنند. آنها بخشهایی را به ارائههای خود از برنامههای مداخلهای کتک زنندهها، گروههای زنان و فعالیتهای آموزشی در محیطهای دانشگاهی اضافه کردند. بسیاری از آنها حتی برای ایجاد شغلهایی در سازمانهای خود کار میکردند تا زمانی که مردان جوان از کارآموزی MSV خود برمیگشتند بتوانند از تجربهی خود برای افزایش تعداد مردان متحد در جامعهی خویش استفاده کنند.
درنهایت هفت مرد جوان از ایالاتمتحده و پورتوریکو از سنین 14 تا 30 ساله بهعنوان کارآموزان تابستانی به ما ملحق شدند. گفتن اینکه تجربهی آنها زندگیشان را متحول کرد کتمان حقیقت است. تنها زندگی آنها نیست که با درگیر شدنشان دگرگونشده است، بلکه فرهنگ جوامعی که آنها در آن کار و زندگی میکنند نیز دگرگونشده است.
شراکت مردان و زنان
مردان و زنان MSV وارد دنیایی شدند که در آن کار برای پایاندهی خشونت مردان علیه زنان براساس واقعیت احترام به زنان بناشده و در آنجا بازتعریف مردانگی ضروری است.
بخشی از چالش مردان در فعالیت برای پایاندهی خشونت مردان علیه زنان کنار گذاشتن موقعیتهای قدرت خود برای همکاری و پذیرش رهبری زنان است. زنان نجاتیافته و مدافعان آنها گفتهاند که به مردان نیاز ندارند تا آنها را رهبری کنند ولی آنها متحدان مسئولیتپذیری را میخواهند تا از قدرت و امتیازات خود برای پایاندهی خشونت مردان علیه زنان استفاده کنند.
چنین ارتباطی اتفاق نمیافتد مگر اینکه صداها و تجربیات زنان برای کار ما با مردان در مرکزیت باشد. این اولین اصل سازماندهی مردان بازدارندهی خشونت و راهی برای معیاربندی کار ما است. چنین است که اعضای گروهی که دارای امتیاز هستند-مردان- میفهمند که زندگی برای گروهی که سرکوب میشود –زنان- چگونه است.
مشارکت زنان با پیشرفت برنامهی کارورزی آغاز شد. مشارکت مدیر اجرایی مردان بازدارندهی خشونت «شلی سرداهلی» برای حفظ پایداری اجزای برنامه با تمرکز بر نیازها و دادههای زنان حیاتی بود.
از دیگر کمکهای اساسی برنامهی کارورزی، ایجاد فضایی برای مردان در شنیدن واقعیت زنان و آموزش تواناییهای اساسی شنیدن به آنها بود. کارورزان در جلسات آموزشی داوطلبانه در مرکز منابع زنان برای پایاندهی به خشونت علیه زنان حاضر شدند و در آموزش داوطلبانهی 40 ساعته یکی از سازمانهای همکار ما مرکز بحران تجاوز به عنف دکلب (DRCC[2]) شرکت کردند.
دورهی DRCC در درجهی اول برای زنانی بود که علاقهمند به کار کردن با قربانیان تجاوز و حمایت از امدادرسانی و تلاشهای آگاهیبخش سازمان بودند. نهتنها این محل فضایی برای زنان بود بلکه جایی بود که در آن 50 درصد زنانی که داوطلب شده بودند، قربانیان تهاجم جنسی بودند. حضور مردان در آن فضا نهتنها معنای واقعیای برای کارورزان داشت، بلکه برای زنان نیز پرمعنا بود. 5 تن از کارآموزان MSV که شرکت کرده بودند، نمایندهی اکثر مردان DRCC بودند که کارورزی را گذراندهاند. حضور مردان جوان در اتاق موجب به چالش کشیده شدن زنان هنگام صحبت از تهاجم جنسی بود.
تجربهی کارورزان در دورهی آموزشی DRCC نمایانگر این امر بود که مردان چگونه میتوانند هم فضاهای فیزیکی و هم کلامی را تحت کنترل و تسلط خود درآورند. زمانی که ارائهدهندگان DRCC سوال میکردند، کارورزان عموما اولین کسانی بودند که پاسخ میدادند و نظرات و ایدههای خود را در بحث یکپارچه میکردند و کارآموزان زن نظرات خود را به خاطر مردان به تعویق میانداختند. باوجوداینکه کارورزان این اصل را که صداها و تجربیات زنان را در محوریت قرار دهند آموخته بودند، در عمل آن را نادیده میگرفتند. آنها با فلسفهی امر موافق بودند اما در دنیای واقعی نمیدانستند که دارند آن را زیر پا میگذارند.
یکی از کارورزان گفت: «ما دینامیسم قدرتهایی را که موجب میشد زنان در فضایی قرار بگیرند که قربانی شدن خود را دوباره مشاهده کنند بازتولید کردیم». «داوطلب هماهنگکننده احساس میکرد ما گروهی از مردان بودیم که دار و دستهای درست کردهایم و همانطور که مردان جنایتکار علیه او تبانی کرده بودند تبانی کردهایم.»
ارائهکنندگان زن در DRCC متوجه شدند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و کارورزان را به چالش کشیدند تا عمیقتر به مفهوم احترام به تجربیات و صداهای زنانه نگاه کنند.
مردان درگیر این بازخورد شدند، آنها تنها نیات خوب خود را میدیدند و برایشان فهم اینکه داشتند از تاکتیکهای تسلط خود استفاده میکردند، دشوار بود. چگونه زنان نمیتوانستند بفهمند که آنها تنها به کمک احتیاج دارند؟ آیا آنها نمیتوانستند ببینند که آنها مردان بدی نبودند؟ آنها همچنین در آن زمان تلاش میکردند تا با ایدههایی که در واقعیت زنان از آن ویلسون اسکاف خوانده بودند سر کنند، ایدههایی که همیشه با آن موافق نبودند. شنیدن حقایق زنان به معنی از بین رفتن شخصیت پسر خوب و زندگی کردن با احساس ناراحتی صاحب واقعیت نبودن بود.
کار این مردان جوان چرخش یادگیری به شناسایی باورها و رفتارهایی است که آنها را از صداها و تجربیات زنان دور میکند. کارورزان با این امر که چه اتفاقی میافتد زمانی که مردان حقیقت را دربارهی تاریخ خشونتشان در برابر زنان میشنوند کلنجار میرفتند. مردان میخواهند خود را از آن تاریخ جدا کنند. آنها میگویند: «من آن مرد نیستم»؛ و تلاش میکنند تا با رد کردن و یا کاهش دادن رفتارهای کنترلکنندهی خود و انداختن تقصیر بر گردن زنان مشخص کنند چرا آن مرد نیستند.
کارورزان بازخورد زنان را جدی گرفتند و کار پاسخگویی را ضروری دانستند. آنها نگرانی خود را به مدیر مردان بازدارندهی خشونت ابراز کردند. مدیر برنامههای MSV «دیک بدریک» و مدیر آموزش «آلستر داگلاس» با مردان دربارهی اینکه چگونه با حقایق دشوار کنار بیایند، صحبت کرد. آنان باید فضایی را با زنان به اشتراک بگذارند و مردان دیگر را برای انجام این کار به چالش بکشند. آنها دربارهی نیاز مردان برای به چالش کشیدن خود و دیگران به شیوهای مهربانانه بدون اینکه بخواهند خود و یا زنان را ریاست کنند و بدون اینکه خود را حقبهجانب نشان دهند، صحبت کردند.
حادثهی DRCC تبدیل به بخشی از آزمون و تجربهی درحال پیشرفت شد دربارهی اینکه چگونه آگاهی دربارهی واقعیت زنان را افزایش دهیم، چگونه با حفظ دوستیهایمان یکدیگر را به چالش بکشیم و چطور شیوههایی که آنها با یکدیگر همدستی میکردند را بازشناسیم.
این حادثه همچنین فرصتی را فراهم کرد تا کارورزان مشاهده کنند چگونه کارکنان مرد MSV با مدیر اجرایی شلی ساردهلی همکاری میکردند.
این اصل باید بارها و بارها مورد تأکید قرار گیرد، چرا که درونی کردن آن کار سادهای نیست. این امر نظارت دنبالهدار و مادامالعمر باورها و رفتارها است. زمانی که این مردان جوان مرکزیت صدای زنان را متعلق به خود کردند، برای توجه به رفتارهای خود مجهزتر بودند. آنها قبل از صحبت کردن در گروهها مکث میکردند تا به زنان اجازه دهند پاسخ دهند و مشارکت کنند و از خود دربارهی اینکه چگونه و کجا مردان را به شیوهای منطقی به چالش بکشند، میپرسیدند.
هر چالش مفید پدرسالاری باید شامل راههایی برای مردان باشد که واقعیت زنان را بشنوند و به آن احترام بگذارند؛ اما مردان نیز ممکن است در خطر اشتباه نابود کردن شرایط همکاری واقعی با زنان قرار گیرند. اگر این کار در محیطی امن و سازنده مانند فضای مردان بازدارندهی خشونت صورت نگیرد، خارج از آنهم رخ نمیدهد.
نقش نژاد
ما در مردان بازدارندهی خشونت در طول سالها کار با مردان آفریقایی آمریکایی متوجه شدهایم که هیچ گفتوگویی دربارهی سرکوب، تسلط و کنترل اجتماعی نمیتواند در غیاب توجه جدی به نژادپرستی صورت گیرد. در بررسی ارتباطات پیچیدهای که فرهنگ خشونتی را که ما قصد تغییرش داریم تحت تأثیر قرار میدهد، نژاد دارای اهمیت است.
ما بر این باوریم که بررسی جامع نژاد، آنطور که خود را در جامعهی ما بروز میدهد، نیازمند ساختار سازمانیافتهای است که مردان آفریقایی آمریکایی را در موقعیتهای رهبری قرار میدهد و آنها در همکاری با سازمانهایی که به گروههای مختلفی خدمات میدهند، تعهد ایجاد میکنند. این تعهد به آموزشوپرورش مردان جوان رنگینپوست برای گام برداشتن در جهت نقشهای رهبری سازمانها در سراسر کشور بسط مییابد.
ما از سفیران خود و دیگران خواستیم تا کارورزان مستعد را شناسایی کنند و تقدم را به مردان جوان رنگینپوست بدهند. درنتیجهی این تأکید چهار نفر از هفت مردی که کارورزی تابستانه را به پایان رساندند، آفریقایی آمریکایی و لاتین بودند. تمام کارورزان از مربیگری مردان آفریقایی آمریکایی اینجا در مردان بازدارندهی خشونت و از همکاری با آژانسهای مترو آتلانتا مانند کامینار لاتینو، موسسهای که مبتنی بر برنامهی مداخلهای برای خانوادههای لاتینی که در معرض خشونت خانوادگی قرارگرفتهاند و تاپستری، سازمانی که وقف پایاندهی به خشونت و سرکوب در جوامع مهاجر شده است، استفاده کردند.
ما به مردان جوان این فرصت را دادیم تا از تجربهی موقعیت رهبری مردان رنگینپوست استفاده کنند. همچنین برنامهی کارورزی تنها مربوط به کار عمومی در پایاندهی خشونت علیه زنان نیست، بلکه دربارهی درگیریهای فردی درونی شدیدی است که مردان با باورها و رفتارهای خود دارند، حضور مردانی که در برابر چالشهای مربوط به نژاد، امتیازات و قدرت حساساند، دارای اهمیت ویژهای بود.
این مردان برای داشتن تجربهی معتبر کار کردن در کنار سایر مردان جهت پایاندهی به خشونت علیه زنان نیاز به حضور در محیطی رقابتی داشتند. کارورزان فضای امنی را برای یادگیری، رشد و وقف، نهتنها در کنار مربیان مردان بازدارندهی خشونت بلکه همراه با مردانی که در کلاسهای میانجیگری ما حضور داشتند که یکی از آنها شامل مردان آفریقایی آمریکایی هم میشود و همچنین کار کردن در کنار مردان لاتین در همکاری ما با کامینار لاتینو را تجربه کردند.
دو تن از کارورزان «ساموئل دی فرانسیس وسکلز» و «سزار الوردو»، در سمینار لاتینی شرکت کردند و از بنیانگذار سازمان «جولیا پریلا» به خاطر تواناییشان در کار کردن بهتنهایی با زنان تقدیر کردند. او به مردان کارکنان سمینار لاتینی در به چالش کشیدن مردانگی و اعتبار بخشیدن به واقعیت زنان و احترام به صداهای زنان کمک میکرد و این دو مرد لاتین جوان به نحوی رفتار میکردند که او احساس میکرد آنها به سازمانش کمک میکنند.
سزار و سموئل میتوانستند تغییر را در سمینار لاتینو احساس کنند بهنحویکه آلستر که آفریقایی آمریکایی است و دیک که سفید است در میان کارکنان در کارگاههای میانجیگری فرصتی برای مشاهدهی الگوی مردانی که تجربیات کلامی و فرهنگی خود را تقسیم کردند، پیدا کردند.
سزار مردان را در کارگاههای میانجیگری در سمینار لاتینی به چالش کشید و به همراه زنان کمک تسهیلگر راهنمایی و رهبری را بررسی کردند. کارورزان از مردان دیگر پرسیدند که دربارهی احساس زن قربانی چه فکر میکنند و سایر تسهیلگران را برای آوردن صدای زنان به اتاق به چالش کشیدند. آنها موارد همدستی مردان را شناسایی کردند و در ابراز حقیقتهای دشوار دربارهی سایر مردان احساساتی شدند.
جولیا سزار و ساموئل را برای رهبری جلسات و جلسات برنامهریزی استراتژیک سازمان دعوت کرد.
برنامهی کارگاه مداخلهای MSV تبدیل به آزمایشگاه دیگری شد که کارورزان در آن قلمرو فرار از نژاد را کنکاش کردند. اکثر مردانی که شرکت کردند آفریقایی آمریکایی بودند و شرکتکنندگان سفیدپوست متوجه شدند که چگونه در آن فضا مذاکره کنند.
جان ترمل میگوید: «کارورزی واقعا دیدگاه مرا دربارهی اینکه نظام سرکوب چقدر در جامعهی ما پیچیده است دگرگون کرد». «مردان بازدارندهی خشونت کار فوقالعادهای در تغییر نگرش شما دربارهی این مسائل انجام میدهد… من باید با راههایی که با سرکوب همدستی میشود و من و در برخی موارد شریک من سرکوب را افزایش میدهیم، چه ارتباط ما و یا چه در جهان، دائما آگاه باشم. اینکه من چگونه حرکت کنم برای من بزرگ بوده است.»
کارورز کریس همیلتون در کلاس از جایی سخن گفت که تقاطع نژادپرستی و جنسیتگرایی برای او واقعی شد. همچنین آگاهی او از موقعیت ممتاز خود بهعنوان مرد سفیدپوست در فرهنگ ما، درگیریای را برای او در بازخورد دادن به مردان آفریقایی آمریکایی کلاس ایجاد کرد و برای درونبینی به مربیِ مردان بازدارندهی خشونت، دیک پتریک، رجوع کرد.
کریس گفت: «دیک مرا به چالش کشید که ساکت بودن به کسی کمک نمیکند» او تشویق شده بود تا از تجربهی خود سخن بگوید وی با مردان کارگاه در ارتباط بود. او با چه کسی در ارتباط بود و با چه کسی در ارتباط نبود؟ چه نوع کلماتی با مردان سیاهپوست داشت؟ آیا او در ارتباطش با آنها تظاهر میکرد؟
کار او پیرامون این مسائل همچنین به او ابزاری داد که نژادپرستی سایر سفیدپوستان را به چالش بکشد. در سال 2005 در موسسهی آموزشی، کریس توانست با شرکتکنندهای که شوخی نژادپرستانهای را مطرح کرد، مستقیم و راحت و بدون تقابل مواجه شود.
او میگوید: «من درس مهمی از تجربهی خود فرد، در مردان بازدارندهی خشونت گرفتم»، «پس مسئله، تلاش من برای حفاظت از آفریقایی آمریکاییهای اتاق نبود، بلکه سخن گفتن از تأثیری بود که میگرفتم.»
کارورزان مردان بازدارندهی خشونت همچنین کنفرانس «پژواک خشونت» را ترتیب دادند و گروهها و افرادی را از سراسر کشور برای پایاندهی به خشونت، فقر و سرکوب جمعآوری کردند. آنها طرح پیشنهادی کارگاه را از سراسر کشور برای جلسات برخورد با همهچیز از «کار مردان در بسترهای چند فرهنگی» تا «رنگ تجاوز: نژاد، جنسیت و سیاستهای قدرت جنسی» درخواست و تائید کردند. اجلاس، نقطهی اوج فعالیتهای کارورزان در طول تابستان بود.
مسئولیت اجتماع
تحلیلی که ما دربارهی اینکه چگونه جوامع-ابتدایی، خرد، کلان و جهانی- رفتار شخصی مردان را تحت تأثیر قرار میدهند، ارائه کردیم، موجب تقویت اهمیت تغییر اجتماعی در آن جوامع بود. ما به دنبال تغییر اجتماعی در جوامع در چند جبهه هستیم: از طریق توسعهی همکاری با سازمانها و افراد دیگر، با تقویت گرایش به چالش کشیدن هنجارهایی که از فرهنگ خشونت حمایت میکنند و گسترش تمایل برای پذیرفتن این چالشها از طرف مردان و زنان دیگر. پاسخگویی جامعه، کلیدی برای پایاندهی به خشونت علیه زنان است.
کارورزان مردان بازدارندهی خشونت برای کار به جامعه رفتند، آنها رفتند تا بهعنوان یک جامعه فعالیت کنند تا این اصل را جامهی عمل بپوشانند. ما این مردان جوان را با مدافعان کهنهکار که با مسائل جاری و در حال ظهور درگیر هستند و کسانی که تجربهی واکنشهای استراتژیک در برخورد با این مسائل دارند وارد یک اتاق کردیم.
همکاریهای اجتماع ما، بهخصوص آنهایی که کارورزان را در تماس با زنانی که در موقعیتهای رهبری هستند قراردادند، فضایی را برای این مردان جوان ایجاد کرد تا پاسخگو باشند و یاد بگیرند چگونه دیگران را پاسخگو کنند. آموزش کارورزان شامل فرصتهای آموزشیای با شبکهی جورجیا در پایاندهی به تجاوز جنسی بود. موسسهی شلیا ولستون و مردان میتوانند تجاوز را متوقف کنند، با سازمانهای همکار خود مانند مرکز بحران تجاوز دلکب و سازماندهی کنفرانس «پژواک خشونت» همکاری میکنند.
این تجربههای ساختارمند، در کنار آموزش و مربیگری کارکنان مردان بازدارندهی خشونت، کارورزان را برای لحظاتی که باید به اصل پاسخگویی اجتماع عمل کنند و واقعا باید تبدیل به متحدان مرد در پایاندهی به خشونت علیه زنان شوند، آماده کرد.
فرصتهایی برای کارورزان در طول تابستان فراهم شد تا به این اصول جامهی عمل بپوشانند. در یک مورد بهیادماندنی سه تن از کارورزان با مردی برخورد کردند که در ایستگاه عبور و مرور آتلانتا زنی را مورد سوءاستفادهی فیزیکی و کلامی قرارداد. آموزشی که آنها در آن مقطع گذرانده بودند و حمایتشان از یکدیگر به آنها ابزار لازم برای اینکه این مرد را بدون کاربرد خشونت به چالش بکشند، فراهم کرد.
سزار آلوردو گفت: «زمانی که به محل ارائهی بلیت نزدیک شدم، مرد را دیدم که در مقابل زن قرار گرفت و او را هل داد.» من به او گفتم «آرام باش»، «چند نفس عمیق بکش» و «این کار درست نیست» او گفت «این مسئله به تو مربوط نیست» و سعی کرد به من بگوید که چگونه زن «این کار و آن کار را با من کرده است.» من به او گفتم: «این مسئله به من مربوط است.»
کارورزان کنار زن در ایستگاه ماندند تا جلوی آزار بیشتر را بگیرند و زمانی که دیدند مکالمهی آنها با مرد نمیتواند مانع رفتار او شود با مقامات تماس گرفتند.
آنها این دو مرد را نمیشناختند. آنها این مرد را در فضای «امن» کلاس برنامهی مداخلهای به چالش نکشیدند. تصمیمات و اعمال آنها در آن لحظه بخش و جزئی از کار تغییر اجتماعی بود. این مسئله بهاندازهی تغییر فرهنگ خشونت در کار کلاسی و آموزشیای که آنها در ساختار برنامهی کارورزی گذرانده بودند حیاتی بود.
اما بدون آن ساختار، ممکن بود آنها آمادگی پذیرش مسئولیت خود را بهعنوان مردان متحد نداشته باشند. کارورزان با آن ساختار و آموزش توانایی یافتند تا امنیت زن را مسئولیت خود بدانند و با این فرض حرکت کنند که آن مرد-تمام مردان- مسئولیت به چالش کشیدن خشونت علیه زنان را بر عهده دارند. واکنش آنها تمایلشان را به مواجهشدن با سایر مردان، بهتنهایی در کنار زنان قرار گرفتن و تمرین پاسخگویی در زندگیهای روزمرهشان را به نمایش گذاشت.
نگاهی از درون
مردان بازدارندهی خشونت، مردان را دعوت میکند تا باورها و رفتارهای خود را با مرکز قرار دادن اینکه مرد بودن چه معنایی میدهد، بیازمایند. برای اینکه بتوان مردان دیگر را به شیوهای معتبر و دلسوزانه به چالش کشید، باید از آنها بخواهیم تا نظامهای باور خود و روشهایی که ممکن است برای ما و یا زنان، آسیبرسان باشد را بکاویم. ما این کار را انجام میدهیم، نه برای اینکه یکدیگر را شرمنده کنیم، خودمان را مجازات کنیم و یا زنان را با احساساتی بودن خود تحت تأثیر قرار دهیم؛ ما این کار را انجام میدهیم تا خودمان را آزاد کنیم و راه را برای مردانی که میخواهند با خشونت علیه زنان مبارزه کنند، بازکنیم. ما این کار را انجام میدهیم تا بتوانیم خودمان و مردان قدرتمند و همدرد را به چالش بکشیم. ما همچنین خودِ کار هستیم.
برنامهی آموزش و تمرین کارورزی تنها دربارهی فعالیتی عمومی برای میانجیگری و جلوگیری از خشونت نیست. دربارهی کاری بهشدت درونی است-مردان با باورها و رفتارهای خود درگیر میشوند- که به تمایل برای اقدام کمک میکند. کارورزان از این پروسهی خود آزمونی، مجزا نبودند. هرکدام از کارورزان برای آموزش و کار با همکارانشان، در برنامهی مداخلهای مردان ثبتنام کردند.
بدون این جنبه از کار، کارورزان نمیتوانند تصمیمات شخصی و هرروز خود را در ارتباطاتشان موشکافی کنند. اگر نتوانند خود را به چالش بکشند، برای به چالش کشیدن مردان دیگر ابزار کافی نخواهند داشت.
برای کارورزانی که به برنامهی کارورزی خشونت علیه زنان آمدند، چون نیاز داشتند امنیت و عدالت را برای زنان فراهم کنند، مواجهشدن با خودشان در بستر جایگاهشان در نظام خشونتگرا و تسلط مردانگی پدرسالاری دشوار، احساسی و گاهی اوقات دردناک بود. بسیاری از کارورزان پیش از آمدن به مردان بازدارندهی خشونت، در برنامهی عدالت اجتماعی مشارکت داشتند و بسیاری از کارورزان عمدا به دنبال تجربهی آموزشی فعالیت برای پایاندهی به خشونت علیه زنان بودند. ما در MSV با تأکید بر کارگاههای مداخلهای، از کارورزان میخواهیم که داشتن نیت خوب تنها قدم اول است؛ تغییر فرهنگ خشونت نیازمند این است که مردان در جایگاه خود در آن غور کنند تا از پرسشی فلسفی از مشکل فراتر روند و به تعهدی شخصی برای پایاندهی به خشونت علیه زنان برسند.
بودن عضوی از انجمن مردان که با رفتارهای خشونتآمیز خود علیه زنان درگیر بودند، فرصتی برای کارورزان بود تا شخصیت مرد خوب را رها کنند. این کار آسان نبود. چند هفته کار کلاسی وقت برد تا کارورزان بدانند این کار چرا مهم است؛ اما زمانی که درگیریشان در کلاسها بیشتر شد، این مردان جوان توانستند تا خودشان را در بستر این مردانگی پدرسالاری ببینند و رفتارها و باورهایی را که میتواند مانع کارشان در پایاندهی به خشونت علیه زنان باشد دریابند. آنها خودشان را بهعنوان مردان بهتر شناختند و در موقعیت بهتری برای دادن پیشنهاد حمایت به مردانی که درگیر این مسائل بودند قرار گرفتند. آنها به چالش کشیدن و در چالش قرار گرفتن را تمرین کردند.
کریس همیلتون کارورز گفت: «داشتن گفتوگو با مردان از زندگیهای مختلف دربارهی مسائل واقعی بسیار مفید بود.» این کار درواقع شنیدن از نوع درمانی نیست. نوعی از شنیدن است که میگوید: «من تو را بهحساب میآورم، من احساس میکنم اینیک نوع شنیدن عاشقانه است که مردان کمتر با هم انجامش میدهند.»
کارورزان گفتند که کلاس زندگیهای آنها را بهعنوان مردان با وادار کردنشان به آزمون خود، در اینکه تعریفشان از خود بهعنوان یک مرد به کار وابسته بود، مورد تمرکز قرارداد. آنها باید از رفتارهای خود و اینکه چگونه در زندگی واقعیشان با مردم در طول روز رفتار میکنند فهرست تهیه میکردند. تنها در این حالت بود که آنها میتوانستند تمرین کنند تا در برابر مردان دیگر پاسخگو باشند و آمادگی شنیدن حقایق تلخ را از زبان مردان دیگر داشته باشند. برای کارورزان فعالیت حول این فرض بود که مردان بازدارندهی خشونت را قابلاعتماد میکرد.
[1] Pro-feminist غالبا به مردان طرفدار حقوق زنان گفته میشود
[2] DeKalb Rape Crisis Center
نکته: نویسندگان از همکاری هماهنگکنندگان آموزشی ساندرا کی بارنهیل، دبی لیلارد و آنجلیک آل برک قدردانی میکنند. ما همچنین از اعضای مردان متوقف کنندهی خشونت برای همکاریشان تشکر میکنیم: شلی ساردهلی، مدیرعامل، سلیمان نورالدین، مدیر برنامههای میانجی گری آقایان و جان ترمل برای داشتن هماهنگکنندهی دختران تی ام.
resource:
Organizing to End Violence Against Women: Putting Principles Into Practice by Dick Bathrick, Ulester Douglas, Khaatim S. El, Phyllis Alesia Perry, and Malkia S. White published at vawnet.org
نسخه پی دی اف متن کامل مقاله سازمان دهی جهت پایان دادن به خشونت علیه زنان