بررسی مصادیق خشونت کلامی – روانی و راهبردهای زنان در مواجهه با خشونت خانوادگی

تا قانون خانواده برابر: بنا به یک تعریف، خشونت رفتاری است که با قصد و نیت آشکار یا پنهان برای وارد کردن آسیب فیزیکی، روانی و اجتماعی به فرد دیگر صورت می گیرد[1]. براساس تعریف شکتلر و گنلی[2] (1995) خشونت خانوادگی عبارت است از رفتارهای هجومی و سرکوبگرانه، از جمله حملات فیزیکی (جسمی) و روانی و همچنین اعمال فشار اقتصادی توسط هر فرد بالغ و جوان نسبت به فردی که با او ارتباط نزدیک و تنگاتنگ دارد. یک نوع خشونت خانوادگی، همسر آزاری است که گاهی با عنوان خشونت زناشویی، زن آزاری و شریک آزاری نیز نامیده می شود و اغلب شامل خشونت مردان علیه همسران خود است. این نوع خشونت ابعاد متفاوتی دارد از جمله: خشونت فیزیکی (آسیب رساندن به اعضای بدن با کتک، ضرب و جرح با استفاده از دست یا ابزار دیگر)، خشونت روانی (تهدید، تحقیر، سرزنش کلامی، فحاشی)، خشونت اجتماعی (کنترل رفتارهای زن، در انزوای اجماعی قرار دادن، ممنوعیت ارتباط با دیگران) و خشونت جنسی[3].

بررسی های متعدد انجام شده در زمینه خشونت خانوادگی در کل دنیا نشان می دهد که در دهه های اخیر، این مسئله به عنوان یکی از مشکلات فراگیر و وحشتناک نمود پیدا کرده است که پیامدهای آن گاه با آسیب جسمی شدید و حتی مرگ قربانیان همراه بوده است[4]. نتایج آمار و تحقیقات حاضر در ایران نیز حاکی از وجود گسترده انواع همسرآزاری در خانواده های ایرانی است. آمار سازمان بهزیستی ایران حاکی از آن است که ۹۰ درصد زنان خانه دار ایرانی مورد خشونت همسران خود قرار می گیرند[5]. در میان انواع خشونت ها، خشونت کلامی- روانی که زنان در سطح خانوادگی و اجتماعی به شدت درگیر آن هستند، خشونتی است از نوع پنهان که به دلیل نامشخص بودن تعریف آن برای بسیاری از زنان، معمولا چندان علنی نمی شود و در سطح خصوصی باقی می ماند. با این وجود نتایج تحقیقات به عمل آمده نشان می دهد که علی رغم نامشخص بودن تعریف آن، بیش از انواع دیگر خشونت های خانوادگی رخ می دهد. یافته های گسترده ترین تحقیق انجام شده با عنوان «بررسی پدیده خشونت خانگی علیه زنان» در 28 مرکز استان کشور نیز نشان می دهد 52.7 درصد از کل پاسخگویان از اول زندگی مشترک تا کنون قربانی خشونت های روانی و کلامیبوده و این نوع خشونت، اولین رتبه را در میان انواع خشونت خانوادگی علیه زنان دارد[6].

زنان در مواجهه با خشونت خانوادگی در تنگناهای بسیاری قرار دارند. فقدان اطلاعات درباره حقوق قانونی زنان، شرم از مراجعه به مراکز قضایی- انتظامی، هزینه های مادی و غیرمادی پی گیری مرتکبان خشونت علیه زنان و … از موانع اساسی رویارویی با پدیده همسرآزاری است. در واقع، از یک سو در این زمینه به افراد مرتبط همانند پرسنل بیمارستان ها، پلیس و … آموزش های لازم برای مواجه با این پدیده اجتماعی داده نشده و از سوی دیگر بسیاری از زنان آزار دیده از ترس آبرو یا وحشت از خشونت دوباره، کمتر گزارشی از خشونت خانوادگی اعمال شده توسط شوهران شان ارائه می دهند. بر اساس تحقیق ربانی و جوادیان (1386) که بر روی زنان خشونت دیده مراجعه کننده به مرکز بهزیستی شهر اصفهان انجام یافته، بیش از نیمی از زنان در زمان بروز خشونت توسط شوهر از هیچ منبعی جهت کمک استفاده نمی کنند. بر اساس نتایج این تحقیق، زنان در بیش تر مواقع به طور ناخودآگاه با ایفای نقش انفعالی در برابر خشونت همسر، نقش فعالی را در استحکام خانواده و جلوگیری از فروپاشی آن ایفا می کنند. ساختار جنسی و خانوادگی در جامعه همراه با وابستگی اقتصادی زنان و بی کفایتی سیستم دادگستری موانع اولیه ای هستند که باعث می شوند زنان نتوانند همسر بدرفتار را ترک کنند[7].

اما با توجه به نتایجی که خشونت خانوادگی بر پیکره خانواده وارد کرده و هزینه های اقتصادی و اجتماعی بسیاری بر جامعه تحمیل می کند، لازم است تا هرچه بیشتر این پدیده شناسایی و برای رفع آن کوشش شود. از آنجا که خشونت روانی- کلامی یکی از مبهم ترین و گسترده ترین خشونت خانوادگی علیه زنان محسوب می شود، از همین رو یکی از هدف های این مقاله، شناخت مصادیق این نوع خشونت است تا شاید بتوان گامی موثر در مسیر کاهش و حذف این نوع خشونت پنهان برداشت.

از سوی دیگر، بسیاری از راه کارهای مقابله با خشونت خانوادگی می تواند از استراتژی ها و شیوه هایی که زنان قربانی خشونت خانوادگی به کار می برند استخراج و تقویت شود. از همین رو هدف دیگر این مقاله، بررسی استراتژی های به کار گرفته شده توسط زنان قربانی برای مقابله با خشونت خانوادگی است. برای رسیدن به این هدف لازم است بررسی شود که زنان قربانی خشونت خانوادگی زمانی که خود را در تنگنای این نوع خشونت می بینند، چه شیوه هایی را درمقابله با آن برمی گزینند، در کدام یک از شیوه ها موفق تر عمل کرده اند و دلایل شکست آنان در استراتژی های به کار گرفته شده توسط آنان چه بوده است[8].

روش تحقیق

این مطالعه را به روش توصیفی انجام داده و سعی کرده ایم با توجه به تجربیات شخصی زنان در زندگی زناشویی، مصادیق خشونت کلامی- روانی را مشخص کرده و با راهیابی به عمق تجربه های زیسته زنان برای مقابله با خشونت خانوادگی، تصور و راهبرد آنان را نسبت به این نوع خشونت از زبان خود آنان بیان کنیم. به این ترتیب، در این تحقیق روش کیفی را که روش کارآمدتری برای دست یافتن به چنین هدفی است، به کار گرفته ایم. این روش، می تواند تفسیرها و تجربیاتی که توسط کنشگران از وقایع انجام می گیرد، روشن سازد.

خشونت خانوادگی و در رأس آن انواع مختلف خشونت کلامی- روانی یکی از موثرترین عوامل فروپاشی خانواده است. بنابراین دادگاه های خانواده را که معمولا نقطه پایانی برای زندگی ها و روابط درگیر خشونت است، به عنوان مکان مناسبی برای یافتن موارد مرتبط انتخاب کردیم. از طرف دیگر، برای دستیابی به شیوه های عمل یا استراتژی های زنان در مقابله با خشونت خانوادگی بهتر دیدیم تا به زنانی که در این زمینه منفعل نبوده و به نوعی تصمیم یا تدبیری در این زمینه اتخاذ کرده اند، مراجعه کنیم. در این رابطه باز هم دادگاه خانواده به عنوان یکی از نهادهایی که ممکن است آخرین محل رجوع زنان برای رفع مشکلات زناشویی باشد، انتخاب ما بود.

تکنیک مورد استفاده ما برای جمع آوری اطلاعات در این مطالعه، مصاحبه های عمیق است. از همین رو،. به طور تصادفی با 10 زن مراجعه کننده به دادگاه خانواده شهید باهنر واقع در منطقه 4 تهران مصاحبه کردیم تا به اهداف تحقیق که دستیابی به مصادیق مختلف خشونت کلامی- روانی تجربه شده توسط مصاحبه شوندگان و دستیابی به عملکرد و شیوه برخورد زنان در مواجهه با خشونت خانوادگی به طور کل است، دست یابیم. برای انتخاب زنان مورد مطالعه، مشاهده و عملکرد زنان مراجعه کننده به واحد ارجاع دادگاه خانواده را زیر نظر گرفته و با همکاری مشاوران دادگاه، زنانی که به نظر می رسید مورد خشونت خانوادگی قرار گرفته اند را انتخاب کردیم.

یافته های پژوهش

در ادامه، یافته های مطالعه میدانی که انجام داده ایم را به صورت خلاصه آورده ایم. در این بخش مقاله، ابتدا به توصیف ویژگی های زنان آزار دیده و همسران آن ها پرداخته ایم. سپس، شیوع و انواع خشونت خانوادگی را در میان مصاحبه شوندگان بررسی کرده و پس از آن مصادیق خشونت روانی-کلامی را که مصاحبه شوندگان متحمل شده اند برشمارده ایم. در بخش دوم مقاله، به استراتژی های مقابله با خشونت خانوادگی، پیشنهادهای ارائه شده توسط قربانیان خشونت خانوادگی و جمع بندی این مطالعه می پردازیم.

1. توصیف ویژگی های زنان خشونت دیده و همسران آنها

در این قسمت ابتدا توصیفی از متغیرهای زمینه ای مرتبط با مصاحبه شوندگان و همسران آنها ارائه می دهیم. در جدول شماره 1 توصیف متغیرهای زمینه ای مرتبط با مصاحبه شوندگان را – اعم از سن، سن ازدواج، نوبت ازدواج، تحصیلات، وضعیت اشتغال، درآمد، مدت ازدواج و تعداد فرزاندان- مشاهده می کنید.

جدول 1- مشخصات زمینه ای زنان مصاحبه شونده
مشخصات زمینه ای توصیف داده ها
سن از میان زنانی که مورد مصاحبه قرار گرفته اند، جوان ترین آنها 24 و مسن ترین آنها 47 ساله است. میانگین سنی مصاحبه شوندگان 33.5 سال بود که 60 درصد از آنان بین 25 تا 34 سال، 30 درصد بالاتر از 35 سال و و تنها 10 درصد زیر 25 سال هستند.
سن ازدواج سن ازدواج زنان مورد مصاحبه، بین 18 تا 29 سال و میانگین سن ازدواج آنان 22.5 سال است. نیمی از پاسخگویان بین 20 تا 24 سال، 30 درصد بین 25 تا 29 سال و 20 درصد زیر سن 20 سال ازدواج کرده اند.
نوبت ازدواج تنها یک نفر از پاسخگویان، دومین بار ازدواج خود را تجربه می کرد که در مورد هر دو ازدواج، تجارب خود را بیان کرد. باقی پاسخگویان تنها یک بار ازدواج کرده و در رابطه با ازدواج اول خود مورد مصاحبه قرار گرفتند.
تحصیلات تحصیلات پاسخگویان بین دیپلم و لیسانس است. 80 درصد پاسخگویان دارای تحصیلات دیپلم، 10 درصد کاردانی و 10 درصد نیز لیسانس هستند.
وضعیت اشتغال از میان مصاحبه شوندگان، 60 درصد به عنوان معلم، منشی، دستیار دندانپزشک، کارمند و … به فعالیت می پردازند. باقی پاسخگویان خانه دار هستند.
درآمد میانگین درآمد زنان مورد مصاحبه، 215 هزار تومان است. 40 درصد از مصاحبه شوندگان خانه دار بوده و هیچ درآمدی ندارند. پس از آن پایین ترین درآمد 200 هزار و بالاترین درآمد 500 هزار تومان است. 30 درصد پاسخگویان از 300 تا 400 هزار تومان، 20 درصد بالای 400 هزار تومان و تنها 10 درصد زیر 300 هزار تومان درآمد دارند.
مدت ازدواج مدت ازدواج پاسخگویان بین 1 سال و 4 ماه تا 22 سال قرار داشت. مدت ازدواج 30 درصد از پاسخگویان زیر 5 سال و 30 درصد دیگر بین 11 تا 15 سال است. 20 درصد پاسخگویان نیز بین 5 تا 10 سال و 20 درصد دیگر بالای 15 سال طول مدت ازدواجشان بوده است.
تعداد فرزندان نیمی از پاسخگویان فرزندی ندارند. 40 درصد دارای یک فرزند که از میان آنها 30 درصد دارای یک دختر و 10 درصد دارای یک پسر هستند. تنها یکی از پاسخگویان دارای دو فرزند (یک دختر و یک پسر) است.
چگونگی انتخاب همسر 70 درصد پاسخگویان، با انتخاب شخصی و 30 درصد به شکل سنتی و به واسطه خواستگاری ازدواج کرده اند.

توصیف داده های متغیرهای زمینه ای مرتبط با همسر مصاحبه شوندگان – اعم از سن، سن ازدواج، نوبت ازدواج، تحصیلات، وضعیت اشتغال و درآمد- در جدول شماره 2 ارائه شده است.

جدول 2- مشخصات زمینه ای همسران زنان مصاحبه شونده
مشخصات زمینه ای توصیف داده ها
سن همسران مصاحبه شوندگان بین 26 تا 47 سال و میانگین سنی شان 36 سال است. نیمی از همسران پاسخگویان زیر 35 سال، 30 درصد بین 35 تا 44 سال و 20 درصد از پاسخگویان 45 سال به بالا هستند.
سن ازدواج سن ازدواج همسران زنان مورد مصاحبه، بین 19 تا 33 سال و میانگین سن ازدواج آنان 26 سال است. 40 درصد از همسرانِ پاسخگویان بین 25 تا 29 سال، 30 درصد بین 30 تا 34 سال، 30 درصد   زیر سن 25 سال ازدواج کرده اند.
نوبت ازدواج همه همسران مصاحبه شوندگان بار اول ازدواج شان بوده است.
تحصیلات تحصیلات همسران زنان مصاحبه شونده بین سیکل و فوق لیسانس است. که از این میان، 40 درصد دارای تحصیلات زیر دیپلم، 40 درصد دیپلم و 20 درصد لیسانس به بالا هستند.
وضعیت فعالیت از میان همسران مصاحبه شوندگان، 80 درصد شاغل، 10 درصد و 10 درصد بازنشسته بودند. در میان شاغلان، 50 درصد در مشاغل آزاد به عنوان بنکدار، راننده و … به کار پرداخته، 20 درصد کارمند و 10 درصد کارگر بودند.
درآمد 20 درصد از پاسخگویان درآمد همسران خود را نمی دانستند. باقی پاسخگویان، درآمد همسران خود را بین 70 هزار تا بالاتر از یک میلیون تومان دانسته اند. در این میان، نیمی از آنان درآمد همسر خود را بین 300 تا 600 هزار تومان، 20 درصد 600 هزار به بالاو 10 درصد زیر 300 هزار تومان ارزیابی کرده اند.

بر اساس مقایسه این اطلاعات، تفاوت های میان زنان مورد مصاحبه و همسران شان را می توان بیش از همه در موقعیت اقتصادی، اجتماعی و سن ازدواج دریافت. سطح تحصیلات نیمی از زنان مصاحبه شونده بالاتر از همسران آنها بود در حالی که تنها 20 درصد از همسران پاسخگویان تحصیلات بالاتری از آنها داشتند. با این وجود، موقعیت اقتصادی زنان پایین تر از همسران آنها قرار داشت به طوری که 40 درصد آنها خانه دار بوده و درآمدی نداشتند و درآمد نیمی از زنان شاغل نیز تا حدود قابل توجهی کمتر از همسران خود قرار داشت. همچنین میانگین سن ازدواج زنان 3.5 سال پایین تر از همسران بود.

2. دلایل نارضایتی از زندگی زناشویی

برای توضیح و تشریح انواع خشونت خانوادگی اعمال شده و شیوع آن بر زنان مورد مصاحبه توسط همسران آنها، ابتدا رضایت آنان از زندگی زناشویی مورد پرسش قرار گرفت. کلیه افراد مورد مصاحبه اظهار کردند که از زندگی زناشویی خود رضایت ندارند. دلایل نارضایتی زنان عبارت بود از:

–         سوء مصرف مواد مخدر یا مشروبات الکلی: گرچه همگی مصاحبه شوندگان مورد خشونت خانوادگی قرار داشتند، اما بیش از نیمی از آنان اعتیاد یا فروش مواد توسط همسر خود را دلیل عمده این نوع خشونت می دانستند.

–         خشونت اقتصادی: نیمی از زنان مورد مصاحبه عدم رضایت خود از زندگی را به دلیل فشار مالی که بر آنها تحمیل می شود، دانستند. در میان این افراد، برخی اظهار داشتند که همسران آنها اصلا خرجی نمی دادند، برخی اموال زن خود را تصاحب کرده بودند و برخی دیگر اثاثیه خانه را هم برای خرید مواد مخدر یا مشروب فروخته بودند.

–         خشونت روانی- کلامی: برخی از زنان مورد مصاحبه بددهنی، توهین، بی توجهی، بهانه گیری، رابطه با زن های دیگر، زندگی با خانواده همسر و دخالت آنان در زندگی زناشویی و به ویژه بدبینی بیش از اندازه همسر خود را به عنوان دلایل نارضایتی خود از زندگی عنوان کردند.

–         خشونت جسمی و فیزیکی: برخی از مصاحبه شوندگان دلیل نارضایتی خود از زندگی زناشویی را کتک زدن همسر خود بیان کردند.

  1. شیوع و انواع خشونت خانوادگی

سپس با مصاحبه شوندگان در رابطه با آزارها و خشونت هایی که در زندگی زناشویی خود متحمل شده بودند، گفتگو شد. انواع خشونت خانوادگی علیه زنان مورد مصاحبه به ترتیب شیوع آن عبارتن بود از:

خشونت روانی، کلامی و اجتماعی: 60 درصد مصاحبه شوندگان اشاره کردند که انواع حشونت روانی و کلامی از جمله توهین، بی توجهی، تحقیر، بدبینی، تهمت و خیانت بیش از خشونت جسمی، 20 درصد هر دو نوع خشونت و تنها 10 درصد کتک را بیشتر از توهین، آزار دهنده دانستند. مواردی از خشونت روانی، کلامی و اجتماعی که مصاحبه شوندگان در رابطه با آنها پاسخ گفتند، شامل قهر، نادیده گرفتن، مسخره کردن، تهدید، سرزنش، بهانه گیری، توهین، تهمت، کنترل رفت و آمد، ایجاد محدودیت شدید و ممانعت از اشتغال بود. در بخش بعدی مصادیق این نوع خشونت که زا زبان زنان عنوان شده را بسط می دهیم.

خشونت جسمی: در میان مصاحبه شوندگان تنها در یک مورد همسر مصاحبه شونده هیچ نوع خشونت جسمی و فیزیکی را از سوی همسر تجربه نکرده بود. باقی این تجربه را به وفور و انواع گوناگون داشتند، از جمله: سیلی، مشت و لگد، پرت کردن اجسام سخت و گاه خطرناک و کشیدن مو. زن 47 ساله ای که خانه دار بود و 22 سال زندگی مشترک را تجربه کرده بود در زمینه پرت کردن اجسام سخت و کتک زدن همسرش که جانباز بوده و اکنون 9 ماه از فوت او می گذرد، می گوید: «همسرم مشکل عصبی داشت و وقت هایی که عصبی می شد خیلی من را می زد. پرخاشگر بود و معمولا علت مشخصی نداشت. هر چیزی را بهانه می کرد. ماهی یک بار یا دو بار این اتفاق می افتاد. اوایل زندگی خیلی بیشتر می زد اما وقتی بستری شد و بچه ها هم به سن بلوغ رسیدند، دیگر دست بزن نداشت اما به جای آن وقتی عصبانی می شد همه وسایل دور و برش را به طرفم پرت می کرد. گاهی چیزهای سنگین و خطرناک و نمی دید که به کجای من ممکن است بخورد. یک بار استکان را به سمت من پرت کرد که درست زیر چشمم خورد و نزدیک بود کور شوم. علتش هم موج گرفتگی اش بود. فکر می کرد خانه جبهه است».

زن 34 ساله ای که خود و همسرش تحصیلات دیپلم داشتند، می گوید: «از همان دوره نامزدی کتک زدن های او شروع شد. معمولا از بحث و فحش شروع می شد و بعد توی صورت و سرم می زد و موهایم را می کشید. یک بار هم با میله زد توی سرم. اصلا نمی دانم چطوری جان سالم به در می بردم».

زن دیگری که 3 سال زندگی مشترک را با همسر خود که وکیل است تجربه کرده بود، در این باره می گوید: «یادم نمیاد آخرین بار کی من را زد چون همیشه می زد، بدجور هم می زد، با همه چی مشت و لگد و هفته ای دو سه بار. به خصوص دو سال آخر از وقتی که معتاد شد انگار که توهم پیدا کرده بود. خیلی پرخاشگر شده بود، سر هر چیزی دعوا راه می انداخت مثلا اینکه چرا خواهرت ضامن من نشد، هر چیزی که به من مربوط هم نبود و فحش می داد و داد و هوار و آخرش هم کتک و قهر بود».

زن دیگری که خودش دیپلم داشت و همسرش سیکل و سه سال از طلاق توافقی وی می گذشت، می گوید: «این دو سال آخر خیلی مقدار کتک زدن ها زیاد شده بود و همیشه موضوع رو با یکی از موارد بدبینی اش شروع می کرد مثلا چرا جلوی فلانی خندیدی چرا با فلانی دست دادی یا برای خودش خیال بافی می کرد که تو با فلانی رفتی بیرون، به من خیانت می کنی، در صورتی که اصلا اجازه نداشتم برم بیرون. اوایل که پدر و مادرهای مان زنده بودند کمتر دعوای ما به کتک کاری می رسید، چون هم خانواده او و هم خانواده خودم طرف من را می گرفتند، اما بعدش بیشتر توانست عرض اندام کند چون می دانست که هیچ حامی ای نداشتم و نمی توانستم به جایی پناه ببرم».

خشونت اقتصادی: 60 درصد از مصاحبه شوندگان به «عدم تقبل خرج خانه» توسط همسرشان اشاره کردند. یکی از مصاحبه شوندگان می گوید: «هیچ وقت نفقه نمی داد و خرج زندگی ما روی دوش خانواده من بود، با این حال حتی اجازه نمی داد به خانه شان بروم. مهریه ای که از همسر اولم داشتم، کارت اعتباری ام، طلاهای خودم، همه را از من دزدیده و تهدیدم می کند که حق شکایت ندارم و اگر شکایت کنم دوستانش را سراغم می فرستد تا بلایی سرم بیاورند».

زن 34 ساله ای که از همسرش پس از 11 سال زندگی مشترک جدا شده بود، می گوید: «شوهرم به تریاک و مشروب معتاد بود، سر همین هم سرمایه مالی خانواده را به باد داد. خانه شخصی مان به اسم پدرش کرده بود و وقتی پدرش مرد و موقع انحصار وارثت شد من تازه این موضوع را فهمیدم».

4. شیوع و مصادیق خشونت کلامی- روانی

تمام مصاحبه شوندگان در پاسخ به این سوال که «آیا سابقه دارد همسرتان شما را آزار دهد؟ چگونه؟» از مصادیق خشونت های کلامی- روانی برای تشریح رنج های خود استفاده کردند. از آنان درباره این سوال کردیم که آیا وقتی مورد ضرب و شتم شوهر قرار می گیرند بیشتر ناراحت می شوند یا زمانی که مورد توهین، سرزنش یا بی اعتنایی واقع شوند؟ پاسخ مصاحبه شوندگان به این سوال قابل توجه است. 70 درصد مصاحبه شوندگان که همگی تجربه خشونت فیزیکی را نیز داشته اند، عقیده دارند که توهین بدترین و آزاردهنده ترین رفتاری بوده که تا کنون با آنها شده است. زنی که برای انحصار وراثت به دادگاه آمده است، می گوید: «بیشتر، توهینهاش به پدر و مادرم اذیتم می کرد بهش می گفتم آخر به آنها چه ربطی دارد. کتک را میشود کاری کرد زخمش خوب میشود اما توهین جاش خوب نمیشود روی دل آدم سنگینی می کند». زنی که تجربه دو ازدواج را داشته است در این باره می گوید: «کلن یک بار که بیشتر من را نزد، اما توهین ها خیلی آزار دهنده است بهانه گیری ها و پرخاشگری ها بدتر است و بیشتر آزارم می دهد. به ویژه تهدید هایی که می کندخیلی به من فشار میاورد».

دو مورد دیگر میزان ناراحتی از هر دو نوع خشونت را یکسان ارزیابی می کنند. یک نفر نیز در این میان خشونت فیزیکی را آزاردهنده تر می داند. او که زنی 30 ساله و خانه دار است و شوهرش راننده تاکسی است، می گوید: «کتک بیشتر اذیتم می کند چون نمی توانم مقابله کنم. انگار بیشتر تحقیر می شوم تا وقتی بهم فحش می دهد. اگر فحش بدهد یا توهین کند، می توانم سر به سرش بگذارم».

با آنها درباره مصادیق کنش ها و فشارهای روانی خشونت آمیزی که در زندگی مشترک تجربه کرده اند، گفتگو کردیم. تهدید، کنترل، ایجاد محدودیت شدید و سلب قدرت تصمیم گیری زن، تهمت، تحقیر و مسخره کردن، توهین و بددهنی، بهانه گیری، سرزنش، قهر، بی اعتنایی و نادیده گرفتن، بدقولی، خیانت و ترک طولانی مدت خانه از جمله مواردی بود که پاسخگویان از آن به عنوان رفتار آزار دهنده یاد کردند. 60 درصد مصاحبه شوندگان اشاره کردند که انواع خشونت روانی و کلامی از جمله توهین، بی توجهی، تحقیر، بدبینی، تهمت و خیانت بیش از خشونت جسمی، 20 درصد هر دو نوع خشونت و تنها 10 درصد کتک را بیشتر از توهین، آزار دهنده دانستند. همگی مصاحبه شوندگان حداقل تحت پنج یک از موارد مورد اشاره قرار گرفته بودند.

در نهایت، انواع مصادیق خشونت کلامی- روانی علیه زنان مصاحبه شونده به ترتییب شیوع عبارت بود از:

سرزنش کردن زن:90 درصد از مصاحبه شوندگان در زمان زندگی مشترک مکررا یا دائما مورد سرزنش همسر خود قرار گرفته اند. زن 32 ساله ای که 13 سال از ازدواجش می گذشت در این باره گفت: «شوهرم خانواده خیلی بدی دارد و من همیشه سعی کردم به خاطر حفظ سلامتی زندگی ام شوهرم رو از آن محیط جدا کنم ولی حالا شوهرم مدام من را سرزنش می کند که تو بی کسم کردی».

زنی که برای انحصار وراثت اموال شوهر مرحومش به دادگاه آمده بود، گفت: « همیشه برای همه چیز سرزنش می شدم. مخصوصا وقتی قهر می کردم و می رفتم پیش پدرم. سرزنشم می کرد و می گفت همه جا دعوا پیش میاد و من باید تحمل کنم».

تنها موردی که اظهار کرد در طول زندگی مشترک مورد سرزنش قرار نگرفته است، زن 34 ساله ای بود که برای گرفتن حضانت دخترش به دادگاه آمده بود. او گفت: «آنقدر خوشگذران و بی توجه بود که وقتی برای سرزنش من پیدا نمی کرد».

توهین، تهمت یا فحاشی به زن یا خانواده زن:90 درصداز مصاحبه شوندگان مورد توهین، تهمت یا فحاشی همسر خود قرار گرفته بودند. زن 38 ساله خانه داری که همسرش اغلب بی کار و گاهی کارگر فصلی بود، در زمینه بدبینی ها و تهمت های همسر خود طی 14 سال زندگی مشترک می گوید: «دائما به من تمهت می زد. برای خودش خیال بافی می کرد. می گفت تو با یکی دوستی، با کسی رابطه داری به من خیانت می کنی. برای همین هم خیلی محدودم می کرد و حتی نمی گذاشت با خانواده ام رفت و آمد کنم».

زنی که دوبار ازدواج کرده می گوید: «همسر اولم که خیلی زیاد توهین می کرد. از وقتی که به خصوص معتاد شد، همه جور فحشی می داد. دومی هم از وقتی من فهمیدم مواد می فروشد انگار که خودش را ول کرده و هر جور توهین و تهدیدی می کند و همیشه هم یک جوری کوچکم می کند که انگار من هیچی نیستم و نمی توانم حقم را ازش بگیرم و در مقابل کارهاش کاری بکنم». تنها یک زن 37 ساله که تحصلات دیپلم داشت اظهار کرد تا کنون تجربه توهین و تهمت را نداشته است.

مسخره کردن خصوصیات اخلاقی یا ظاهری زن: در حقیقت تنها یک مورد از مصاحبه شوندگان صراحتا به این سوال پاسخ منفی داده است. در دیگر موارد، پاسخگویان دفعات متعددی مورد تمسخر همسر خود واقع شدند. زنی که برای انحصار وراثت به دادگاه مراجعه کرده است، می گوید: «شوهرم چون من آدم خنده رویی بودم همیشه به خنده هام گیر می داد و می گفت یک بار نشده گریه من را ببیند».

در موردی دیگر، زن 32 ساله ای که 13 سال از ازدواجش می گذرد، اشاره می کند: «عادتش بود که همیشه نماز خواندن یا اعتقادات مذهبی ام را مسخره کند».

در اظهارنظر جالب دیگری خانم 40 ساله که شوهرش سوء مصرف کراک دارد، می گوید: «وقتی تقاضای طلاق دادم و فهمید که حاضر نیستم دیگر زندگی کنم، شروع کرد به مسخره کردن خصوصیات اخلاقی و ظاهری من. همیشه می گفت تو بعد از طلاق با من به هیچی نمی رسی و حتی یک فرصت ازدواج مجدد هم نخواهی داشت».

بهانه گیری:80درصد مصاحبه شوندگان این نوع خشونت را در زندگی مشترک خود تجربه کرده بودند. زن 24 ساله فوق دیپلم و کارمند کشتیرانی اشاره می کند که همسرش سر مسائل اعتقادی به ویژه پوشش بسیار بهانه گیری می کرد و همیشه این بهانه گیری ها منجر به بحث و جنجال میان آنها می شد.

دو مورد از مصاحبه شوندگان دلیل بهانه گیری همسر خود را خانواده وی به ویژه مادر و خواهر همسر خود می دانستند. بقیه معتقد بودند که اعتیاد باعث تشدید این ویژگی در همسرانشان شده است.

زن 32 ساله ای که همسرش بنکدار است، علیرغم اعتیاد شدید همسرش به این سوال پاسخ منفی داد. یکی از موارد نیز پاسخی نداد.

تهدید زن به قطع نفقه یا ضرب و شتم:70 درصدپاسخگویان این نوع خشونت روانی را تجربه کرده بودند. گرچه دو مورد از آنها اظهارات متناقضی در این باب داشتند. تنها موردی از مصاحبه شوندگان که تجربه دو ازدواج را داشت در این باره گفت: «اصلا تهدیدی در کار نبود! همسر فعلی ام نفقه نمی داد که حالا تهدید کند که قطع می کند چون بیکار بود و پولی هم که از مواد فروشی در می آورد، چون من اطلاع نداشتم که چنین کاری می کند به من نمی داد. وقتی پول می داد که سر یک چیزهای خیلی لازم بهش فشار می آوردم و مجبور می شد. خانواده اش هم ما را تأمین نمی کردند و همیشه خانواده من بودند که کمک می کردند. در مورد تهدیدهای دیگر هم از وقتی که قهر کردم و گفتم برنمی گردم و طلاق می خوام خیلی تهدیدم می کند دائم می گوید دوستهاش را می فرستد تا من را بکشند و پدرم را در آوردند، خودش هم نمیاد که پاش گیر نباشد. این تهدید ها را دائما می کند. همسر اولم هم از وقتی که معتاد شده بود سرکار نمی رفت ولی خانواده اش ما را تأمین می کردند. شوهرم تهدید به قطع نفقه یا ضرب و شتم نمی کرد بیشتر می زد تا تهدید کند».

در مورد دیگر، زن جوانی که شوهرش بیکار است و اعتیاد دارد می گوید: «اصلا نفقه ای نمی داد که تهدید به قطعش کند. اما تهدیدهای دیگر کرده. حتی بارها تهدید کرده که من را می کشد». در هنگام مصاحبه با این زن، بین زن و همسر وی دعوا پیش آمد که در این دعوا باز مرد بدبینی های خودش را نسبت به زن گفت و به او تهمت زد که با چند نفر رابطه دارد و گفت که اگر بیفتد زندان و بلایی سر دخترشان بیاید به این خاطر میاید ده نفر از اطرافیان زن و خودش را می کشد.

در این میان دو مورد از زنان مصاحبه شونده با چاقو تهدید به مرگ شده اند که در یک مورد این تهدید برای جلوگیری از طلاق بوده است. زن دیپلمه 29 ساله که 3 سال است از ازدواجش می گذرد، می گوید: «همیشه تهدید می کرد. دیگر این اواخر امنیت روانی نداشتم. انگار همیشه ترسی، شبحی، چیزی با من بود. اضطراب بیچاره ام کرده بود».

3 نفر دیگر معتقد بودند که همسرشان یا یکسره وارد عمل می شده و به تهدید نمی رسیده و یا چیزی برای تهدید کردن وجود نداشته است.

قهر با زن:60 درصد از مصاحبه شوندگان قهرهای طولانی مدت را از جانب همسر خود تجربه کرده اند. زن 27 ساله خانه داری که ازدواج دوم خود را تجربه می کرد، در زمینه قهرهای پی در پی همسر فعلی اش که مواد فروش است می گوید: «همسر اولم عادت داشت قهر کند. ولی همسر دومم خیلی بیشتر این کار را می کرد. راه به راه قهر می کرد حتی روز عقد هم قهر بودیم چون که جلوی فامیل توافق کرده بودیم که 150 سکه مهریه باشد اما روز عقد زد زیرش و گفت 110 تا مهریه بیشتر قبول نمی کند و بعد هم با وجود اینکه حرف، حرف او شد و همان 110 سکه را قبول کردیم اما باز هم قهر ماند. مخصوصا بعد از اینکه فهمیدم مواد می فروشد سر هر بهانه ای قهر می کرد و من را مجبور می کرد از خانه بروم بیرون. مادرم می گفت این ها بهانه است تا تو را که جلوی دست و پاش را گرفتی بیرون کند و راحت به مواد فروشی اش برسد. قهرها معمولا یک هفته طول می کشید اما این بار آخر سه هفته شده و دیگر حالا من حاضر نیستم برگردم».

زن 34 ساله ای که معلم مدرسه بود و 4 سال از زندگی مشترک اش می گذشت، در رابطه با همسرش که بنکدار بود می گوید: «ما با خانواده او زندگی می کردیم چون سرپرست مادر و خواهرهایش هم بود. آنها دائما در زندگی ما دخالت می کردند و او هم حق را به آنها می داد، همیشه! به دلیل حرف های مادرش دائما با هم دعوا داشتیم و به من توهین می کرد، قهر می کرد، سر هر چیزی بهانه می گرفت و نمی گذاشت در زندگی خودم تصمیمی بگیرم، رفت و آمدم را خیلی محدود کرده بود و نمی گذاشت حتی به خانه پدری ام سر بزنم».

باقی مصاحبه شوندگان اشاره کردند که به ندرت تجربه قهر را در زندگی مشترک داشته و یکی از آنها نیز گفت قهر معمولا از جانب خودش شروع شده است.

بی اعتنایی و نادیده گرفتن زن:60 درصد از مصاحبه شوندگان از قید «زیاد» یا «خیلی زیاد» برای پاسخگویی به میزان بی اعتنایی تجربه شده از جانب شوهر خود استفاده کردند. زن 34 ساله ای که برای گرفتن حضانت دخترش به دادگاه مراجعه کرده است، می گوید: «چیزی به غیر از نادیده گرفته شدن در زندگی مشترک احساس نکردم. شوهرم هیچ تغییری را در فضای منزل و یا ظاهر من متوجه نمی شد. از بس سرش با زن های دیگر گرم بود. حتی به دخترمان هم کاملا بی توجهی می کرد».

باقی مصاحبه شوندگان اظهار کردند که مورد بی اعتنایی قرار نگرفته اند.

در این بخش مقاله، به استراتژی های مقابله با خشونت خانوادگی، پیشنهادهای ارائه شده توسط قربانیان خشونت خانوادگی و جمع بندی و ارائه راه کارها می پردازیم.

5. استراتژی های مقابله با خشونت

برخی از مصاحبه شوندگان عمدتا در مقابل خشونتی که به آنها روا می شد به ویژه در هنگام دعوا مدارا کرده و سعی نمی کردند که کاری کنند که به اصطلاح خودشان اوضاع را بدتر از گذشته کند. زن 24 ساله ای که دو سال و نیم از ازدواج او می گذرد می گوید: «از رفتن آبروم جلوی همسایه ها می ترسیدم و برای اینکه داد و فریاد نکند جواب نمی دادم، خیلی قهر می کردم اما همه چیز را توی خودم می ریختم و به کسی نمی گفتم».

زن دیگری که 47 سال دارد، می گوید: «من نمی توانستم کاری کنم همه اش خاموش بودم. فلج می شدم. سنگ نیم من بودم. فکر می کردم اگر من هم عکس العملی نشان بدهم هیچی برایم نمی ماند. صحبت هم که می کردم با پرخاشگری مواجه می شد. برای همین ترجیح می دادم سکوت کنم».

برخی سعی کرده اند تا همسر خود را آرام کنند. زن 29 ساله ای که 10 سال از زندگی مشترک او می گذرد می گوید: «من سعی می کردم که او را آرام کنم. به وقت دعوا منطقی برخورد می کردم و با او صحبت می کردم». زن دیگری که 27 سال دارد با آرامش و لبخند می گوید: «من کلا دختر آرامی هستم و همیشه هم موقع دعواها سعی می کردم آرامَش کنم یا این که سکوت می کردم. بعد از قهر هم همیشه من پا پیش می گذاشتم برای آشتی».

برخی خودشان هم به بحث و دعوا یا کتک زدن همسر خود اقدام کرده اند. زن 40 ساله ای که 20 سال از ازدواج او می گذرد، عکس العمل خود را چنین شرح می دهد: «من همیشه بحث می کردم و معمولا کاری برای آرام کردن نمی کردم».

زن 38 سال ای که 14 سال با همسر خود زندگی کرده و اکنون طلاق گرفته است در این زمینه می گوید: «این اواخر به ویژه موقع دعوا وقتی کتکم می زد، من هم می زدم. قبل تر ها من سعی می کردم آرامش کنم چون او ا دوست داشتم. سعی می کردم محیط آرامی درست کنم، زندگی را کمی تغییر بدهم اما این آقا فکر می کنم بدبینی تو سرشتش بود و رفتار من هیچ تاثیری نداشت».

زن 30 ساله ای که 6 سال از ازدواجش می گذرد می گوید: «گاهی با او بحث می کردم تا قانعش کنم اما اگر عصبانی بودم من هم پرخاشگری می کردم».

زن 34 ساله ای که 11 سال از ازدواج او می گذرد نیز اظهار می کند که در هنگام دعوا داد و فریاد و بعد هم قهر می کند. زن 34 ساله دیگری که 4 سال از زندگی مشترک او می گذرد می گوید: «سعی می کردم او را آرام کنم. به او می گفتم کمی فکر کند و از پایه ماجرا را برایش توضیح می دادم».

اما گذشته از شیوه برخورد مصاحبه شوندگان در هنگام دعوا، هر کدام استراتژی های مختلفی را در برابر خشونتی که توسط همسرانشان علیه آنان صورت می گرفت، اتخاذ کرده اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

گفتگو در رابطه با خشونت و علت آن: نیمی از پاسخگویان اظهار کرده اند که بسیار زیاد در رابطه با خشونت و علت های آن در زندگی خود با همسر شان صحبت کرده اند، اما همگی بر این تاکید داشتند که صحبت کردن آنها نتیجه بخش نبوده است.

اغلب مصاحبه شوندگان با خانواده یا دوستان خود در رابطه با خشونت متحمل شده گفتکو کرده اند. اکثر آنها برخورد خانواده خود، خانواده همسر و یا دوستان خود را حمایت گرایانه می دانستند. توصیه خانواده های آنها اغلب جدایی از همسر بوده است. به طور نمونه، زن 30 ساله ای که در سن 25 سالگی ازدواج کرده و فرزندی ندارد می گوید: «خانواده شوهرم می دانستند که دست بزن دارد. آنها طردش کردند. خانواده من پافشاری می کنند روی طلاق و حمایت هم می کنند. دوستانم هم می گویند تحمل نکن و جوانیت را نجات بده».

زن 29 ساله ای که در سن 18 سالگی ازدواج کرده و فرزندی ندارد می گوید: «خانواده خودم خیلی حمایت می کنند و می گویند تحمل نکن. اما خانواده شوهرم دخالت نمی کنند».

زن 27 ساله ای که درسن 25 سالگی ازدواج کرده و فرزندی ندارد و یک بار پیش از این هم زندگی اش به طلاق انجامیده می گوید: «همهخانواده ام اول به من نصیحت می کردند که به مشکلات بها ندهم، اما الان همه به من توصیه می کنند که طلاق بگیرم».

زن 47 ساله ای که در سن 21 سالگی ازدواج کرده و اکنون یک دختر و یک پسر دارد می گوید: «مادر و پدر او می گفتند که تحمل کنم و صبور باشم هم به خاطر بچه ها و هم به خاطر اینکه موجی بود. اما مادرم می گفت که ترکش کنم چون ممکن بود به خاطر چیزهایی که سمتم پرت می کرد، صدمه جدی ببینم یا بمیرم».

قهر کردن و پناه آوردن به خانواده پدری: اغلب مصاحبه شوندگان پس از مشاجره که گاه به خشونت بسیار علیه آنان توسط همسران شان منتهی می شد، قهر کرده و به خانواده پدری خود پناه می بردند. 60 درصد از آنان برخورد خانواده خود را در این زمینه حمایت گرایانه توصیف کرده اند به طوری که هم اکنون نیز پیش یکی از اعضای خانواده خود زندگی می کنند.

مراجعه به مددکار و مشاور حقوقی: نیمی از مصاحبه شوندگان حداقل یک بار به مددکار یا مشاور حقوقی مراجعه کرده اند که نتیجه مشاوره ها تاحدودی با اقدامی که آنان اتخاذ کرده اند مرتبط بوده است. از میان باقی افراد برخی به این اشاره کرده اند که دلیل عدم مراجعه آنها به مشاور یا مددکار، مخالفت و ممانعت همسر شان بوده است. یکی از زنانی که برای درخواست طلاق توافقی به دادگاه مراجعه کرده بود، می گوید: «یک بار به مشاور حقوقی مراجعه کردم. به من گفتند که ادامه این ازدواج اشتباه است. اما گفتند که بهتر است برای طلاق توافقی اقدام کنیم چون دلایلی که من دارم محکمه پسند نیست».

زنی که دخالت خانواده همسر در زندگی وی باعث شده بود که به مدت یک سال جدا از او زندگی کند، اما اقدامی در راستای طلاق انجام نداده، می گوید: «پیش مددکار رفتم که راهنمایی ام کرد. مشاور هم می گفت که چون دیگران مشکل شما هستند بهتراست به زندگی ادامه بدهید».

زن دیگری که تحت خشونت جسمی و روانی شدید همسر خود قرار داشت می گوید: «پیش مددکار بنیاد رفتیم. کمک کردند می گفتند که دکوراسیون خانه را هر چند وقت یک بار تغییر بدهم، لباس های متنوع بپوشم، غذاهای متنوع درست کنم تا روحیه اش تغییر کند و از افسردگی در بیاید اما هیچ وقت توصیه نکردند که جدا شوم».

برخی نیز به توصیه های مشاورخود عمل نکرده بودند. به طور نمونه، یکی از زنان مراجعه کننده به دادگاه برای طلاق که همسرش به کراک سوء اعتیاد دارد، می گوید: «تلفنی مشاوره گرفتم. توصیه ای که به من کردند این بود که به زندگی ادامه دهم».

شکایت و دریافت حمایت های قانونی: نیمی از مصاحبه شوندگان به کلانتری اغلب برای درخواست حقوق مالی خود از همسر و 30 درصد به پزشکی قانونی برای شکایت از برخورد خشونت آمیز همسر شان مراجعه کرده بودند. یکی از زنان مصاحبه شونده در این رابطه می گوید: «چندین بار به کلانتری و یک بار هم به پزشکی قانونی رفتم برای تایید سلامت روانی شوهرم چون که با چاقو تهدیدم کرده بود. حالا هم یکسال و نیم درگیر دادگاه هستم تا بالاخره توانستم حکم جلب او را بگیرم».

زن دیگری که دوبار ازدواج کرده و در ازدواج اول به دلیل کتک زدن های همسرش و در ازدواج دوم برای درخواست حقوق مالی خود به دادگاه مراجعه کرده، می گوید: «برای همسر دومم به خاطر مسئله مالی شکایت کردم چون همه زندگی ام را تصاحب کرده بود، برای همین درخواست حقوق مالی ام را کردم. در مورد همسر اولم که کتکم می زد یک بار شکایت کردم که برگه برای پزشکی قانونی داد و به پزشکی قانونی رفتم و برگه گرفتم برای دادگاه، اما از آن استفاده نکردم و توافقی جدا شدیم».

نیمی از مصاحبه شوندگان برای درخواست حقوق مالی خود از همسر خود شکایت کرده و در پی آن به دادگاه آمده بودند. آنها در گفته های شان به این اشاره کرده اند که درخواست نفقه یا مهریه عمدتا برای تحت فشار قرار دادن همسر خود به تغییر رفتار یا پذیرش طلاق توافقی بوده است.

طلاق: نگرش زنان مورد مصاحبه در مورد طلاق یکسان نبود. برخی از زنان نسبت به طلاق احساس بدی نداشتند. به طور نمونه، یکی از زنان مراجعه کننده به دادگاه می گوید: «طلاق منفور نیست چون خدا وضع کرده است. ازدواج هست و طلاق هست و هر دو قانون خداست. آدم یک بار به دنیا می آید و باید خوب زندگی کند».

زن دیگری نیز این گفته را تأیید کرده و می گوید: «طلاق اصلا بد نیست و خیلی وقت ها راه درست است».

یکی دیگر از زنان موافقت خود با طلاق را به عنوان یک راه حل در صورت لزوم بیان می کند: «تا وقتی اعتیاد را ندیده بودم خیلی مخالف طلاق بودم. اما حالا فکر می کنم گاهی راه خوبی است».

برخی از زنان به مشکلات پس از طلاق و تضییع حقوق زنان در این زمینه، اشاره می کنند. به طور نمونه، یکی از زنانی که موفق به طلاق هم شده می گوید: «زنان مطلقه حقشان ضایع شده و مظلوم واقع شدند. فشار اجتماعی روی زنان مطلقه زیاد است. در حالی که باید با آنها درست رفتار شود. الان هم من خیلی احساس فشار می کنم و رفت و آمدم با دوستان متأهلم خیلی کم و بعضا به طور کامل قطع شده است».

دیگری نیز این گفته را تأیید می کند: «نگاه به زنان مطلقه اصلا خوب نیست. در ایران زن مطلقه امنیت ندارد. نگاه ها به او تغییر می کند. همه به او پیشنهاد می دهند. بارها شده همکاران من توی شرکت به من پیشنهاد شام و نهار توی رستوران دادند».

زن دیگری هم در رابطه با عدم حمایت از زنان مطلقه می گوید: «زنان مطلقه بدون حامی هستند و هنوز در ایران طلاق جا نیفتاده است. مردم همچنان نگاه خوبی به این موضوع ندارند.»

زن دیگری نیز بر این نکته پافشاری می کند: «فکر می کنم یک زن طلاق گرفته خیلی بدبخت و بی پشت و پناه است».

یکی از زنان معتقد است که با وجود سخت بودن این شرایط بستگی به زن دارد که چگونه از پس آن بربیاید: «اخیرا به طلاق فکر می کنم. به نظر من وقتی به نفع باشد نباید ترسید از طلاق. اگر هم خود آدم سرپا باشد، می تواند از پس مشکلات بعد از طلاق بربیاید و اگر فکر کند کار درستی انجام داده که طلاق گرفته، پس کارش درست بوده».

90 درصد مصاحبه شوندگان پس از طی مراحل دیگر در زندگی خود سرانجام آخرین راه خود را که طلاق بود، برگزیده بودند. برخی از آنها هم چنان مراحل طلاق را طی می کردند، اما در نهایت برخی از آنها توانسته بودند طلاق توافقی بگیرند. همان طور که گفته شد برخی از آنها برای تحت فشار قرار دادن همسر خود برای پذیرش طلاق، درخواست حقوق مالی خود را داده بودند. اما فارغ از آنکه طلاق گرفته باشند یا خیر، همگی به روند طولانی و ناعادلانه دادگاه یا فساد اداری آن شکایت داشتند. یکی از زنان که برای درخواست نفقه جهت تحت فشار قرار دادن همسر خود به دادگاه شکایت کرده بود می گوید: «برای مطالبه نفقه و مهریه شکایت کردم و به دادگاه آمدم، اما حاضر نشد به دادگاه بیاید. من هم حکم جلبش را گرفتم، اما از آن وقت متواری شده. به نظرم روند دادگاه ناعادلانه است. من مزایده برای مسکن اش دادم تا بتوانم حقم را بگیرم. اما فهمیدم که با رشوه دادن مزایده را متوقف کرده.»

زن دیگری نیز به فساد اداری و در نتیجه ناعادلانه بودن دادگاه اشاره می کند: «در قانون ما هر چی پارتی ات کلفت تر باشد بیشتر می توانی پیش بروی. الان هم که درخواست نفقه کردم مطمئنم که هزار تا آشنا دارد و از دست این ماجرا هم در می رود. همیشه هم به من می گفت که هیچ غلطی نمی توانی بکنی. تا الان هم دو ساله که کلانتری شاپور نتوانسته من را گیر بیندازد به خاطر همین پارتی هایش می گفت».

زن دیگری در این زمینه می گوید: «روند دادگاه طولانی و وقت گیر است و هیچ حقی با زن نیست. اگر شوهر نخواهد، می تواند طلاق ندهد. باید کفش آهنین به پا کنم و دنبال حقم بدوم. کلی زمان فقط طول کشید تا بتوانم مهریه ام را بگیرم که آن هم 200 ماه طول می کشد تا پرداخت شود».

اشتغال و ادامه تحصیل: زنان مورد مصاحبه به اشتغال و تحصیل خود به عنوان راهی برای استقلال شان اهمیت قائل بودند. در میان زنان مورد مصاحبه، 60 درصد آنها شاغل و مستقل بودند. 30 درصد از باقی مصاحبه شوندگان نیز خواهان ادامه تحصیل یا به دنبال کار بودند. دو نفر از آنها به دلیل آن که ناچار به تأمین مالی خود بعد از طلاق بودند، به دنبال کار می گشتند. یکی از این زنان می گوید: «آن موقع که با هم زندگی می کردیم اجازه نمی داد. اما الان که از دستش خلاص شدم دارم درس می خوانم. هم می خواهم ادامه تحصیل بدهم و هم بروم سرکار تا به آرامش برسم. فکر می کنم به دنیا آمدم که پیش بروم نه آن که پس روی کنم».

یکی دیگر از زنان نیز علی رغم آنکه نیاز مالی نداشت، به دنبال کار بود: «الان دنبال کار هستم به خصوص که خیلی توی خونه نشستم و همه اش فکر می کنم و این موضوع آزارم می دهد. شاید اگر بروم سرکار، کمی از نظر روحی آرام شوم». تنها یکی از زنان مورد مصاحبه نه حرفه ای بلد بود و نه می خواست که بیاموزد چرا که احساس افسردگی می کرد.

استراتژی های به کار رفته توسط مصاحبه شوندگان برای مقابله با خشونت خانوادگی، نتایج به دست آمده و دلایل شکست یا موفقیت در به کاربردن آنها را به طور خلاصه در جدول 3 آورده ایم.

جدول 3: استراتژی های اتخاذ شده توسط زنان قربانی خشونت برای رهایی از آن
استراتژی توصیف نتیجه دلیل
گفتگو درباره خشونت و علت آن با همسر نیمی از پاسخگویان بسیار سعی کرده اند که با همسر خود در این رابطه گفتگو کنند. نا موفق اعتیاد همسر، فروش مواد مخدر، مشکل روانی همسر (موج گرفتگی، شکاک بودن، توهم) و دخالت خانواده همسر
گفت و گو با خانواده و دوستان اغلب مصاحبه شوندگان با خانواده یا دوستان خود در رابطه با خشونت متحمل شده گفتکو کرده اند. موفق وجود خانواده یا دوستان حامی
قهر کردن و پناه آوردن به خانه پدری اغلب مصاحبه شوندگان پس از مشاجره که گاه به خشونت بسیار علیه آنان توسط همسران شان منتهی می شد،   قهر کرده و به خانواده پدری خود پناه می بردند. موفق وجود خانواده حمایت گر
مشاور یا مددکار نیمی از مصاحبه شوندگان حداقل یک بار به مددکار یا مشاور حقوقی مراجعه کرده اند پیش مددکار یا مشاور حقوقی مراجعه کرده اند. توصیه اغلب به طلاق توافقی بوده است موفق
ناموفق وجود کلیشه جنسیتی در نگاه مشاور و عدم توجه همسر به مشاوره ها
شکایت و دریافت حمایت های قانونی نیمی از مصاحبه شوندگان به کلانتری برای شکایت از تضییع حقوق مالی خود رفته بودند. ناموفق فساد اداری، نبود ماموران زن، عدم آموزش ماموران مرد در این رابطه، تصاحب اموال زن توسط مرد از طرف زن قابل اثبات نبود به دلیل محدودیت های ایجاد شده بر وی توسط همسر در طول ازدواج
30 درصد به پزشکی قانونی برای شکایت علیه برخورد خشونت آمیز همسر شان مراجعه کرده بودند. موفق اصرار شاکی بر گرفتن حق خود
ناموفق نبود قوانین مشخص حمایتی در زمینه برخورد با زن قربانی خشونت
طلاق درصد مصاحبه شوندگان پس از طی مراحل دیگر در زندگی خود سرانجام آخرین راه خود را که طلاق بود، برگزیده بودند. موفق پیگیری زن و حمایت خانواده، گذشت زن از حقوق مالی خود برای راضی کردن مرد، تحت فشار قرار دادن مرد از طریق به اجرا گذاشتن مهریه و نفقه
ناموفق فساد اداری، طولانی بودن روند دادگاه، مردانه بودن دادگاه و صدور حکم قضات مرد به نفع مردان، نبود حق طلاق زنان در قانون
اشتغال و ادامه تحصیل میان زنان مورد مصاحبه، 60 درصد آنها شاغل و مستقل بودند. 30 درصد از باقی مصاحبه شوندگان نیز خواهان ادامه تحصیل یا به دنبال کار بودند. موفق داشتن شغل و تحصیل عمدتا پیش از ازدواج و اهمیت دادن زن به مقوله استقلال مالی
ناموفق افسردگی، ندانستن حرفه، سن بالا و نداشتن حوصله

همان طور که مشاهده می شود، تنها مواردی از استراتژی های به طور کامل موفق بودند که مربوط به خانواده افراد بودند.

6. پیشنهادهای ارائه شده توسط قربانیان خشونت خانوادگی

طی گفتگو با مصاحبه شوندگان، آنها پیشنهادهای خود را در زمینه تغییر قوانین یا سیاست های دولت و برنامه های آموزشی ارائه دادند. خواسته ها و پیشنهادهای ارائه شده توسط آنها به ویژه در رابطه با تغییر رویکرد قانون نسبت به خشونت خانوادگی عمدتا به موانع پیش روی آنها در مقابله فردی شان با این پدیده اجتماعی برمی گردد.

حمایت های قانون و دادگاه از زنان خشونت دیده: پیشنهادهای زنان در رابطه با حمایت قانون عمدتا ناشی از احساس آنها از بی عدالتی قانون نسبت به زنان بود. اغلب آنها معتقد بودند که قانون در زمینه رفع خشونت کاری نکرده و باید حق زن و مرد در طلاق یکسان باشد. یکی از زنان در این زمینه می گوید: «به نظرم قانون حرف مشخصی در رابطه با خشونت نزده. باید مثل خارج باشد و نگذارند مردها اینطوری به زن نزدیک بشوند. باید برای زن حق طلاق باشد تا راحت تر بتواند اقدام کند و این همه وقت و پول صرف نشود».

زن دیگری نیز به نوعی حرف های او را تایید می کند: «قانون حق نمی دهد که زنان از همسران خود کتک بخورند اما اگر کتک هم بخورند، کاری برای زن انجام نمی دهد و هیچ حمایتی نمی کند. در حالی که باید قانون از زن ها حمایت کند و لااقل مانع تراشی نکند و آنها را وادار به دوندگی نکند. فقط حق شان را بدهد، نه بیشتر».

اما یکی دیگر از زنان به این اشاره می کند که در قانون، مرد حق زدن زن خود را دارد: «گویا در قانون مرد حق دارد زن خود را بزند چون مرتبه قبل که به دادگاه مراجعه کردم، قاضی بهم گفت: اگر زده، لابد کاری کردی و چون شوهرت هست صلاح دیده و حق دارد». او نیز به روند طولانی دادگاه اشاره می کند: «این دادگاه بازی خیلی وقت گیر و خسته کننده است. جوانی ما در پروسه طولانی طلاق از بین می رود. من به خاطر هر دادخواست مجبورم 4 ماه منتظر شوم درحالیکه طلاق ما توافقی هم هست».

برخی معتقد بودند که باید زنان قبل از طلاق شروطی بگذارند که بتوانند تا حدودی از حق خود دفاع کنند. به طور نمونه، یکی از زنان می گوید: «به نظر من زنان قبل از ازدواج باید شروطی ثبت کنند و دادگاه ها هم باید سریعتر به پرونده طلاق رسیدگی کنند».

زن دیگری نیز بر شروط ضمن عقد تاکید کرده و می گوید: «باید در دفاتر ازدواج، موقع عقد شروطی هم در این زمینه ها بگذارند و به زوجین آموزش دهند».

یکی دیگر از زنان هم به رفع فساد اداری دادگاه و تضییع حقوق زن در طلاق توافقی اشاره کرده و بر حق طلاق زن تاکید دارد: «در این چند سال که به روند دادگاه ها در این زمینه وارد شدم فهمیدم در دادگاه ها رشوه گیری فراوان است. فکر می کنم دولت باید با این رشوه گیری مقابله کند و نگذارد حق ناحق شود. در سیستم قضایی ما قاضی های مرد به نفع مردها رای می دهند. بهتر است در دادگاه ها به وضعیت زنان رسیدگی کنند، وکیل ها درست و عادلانه عمل کنند و قاضی ها درست و عادلانه رأی دهند تا زنها مجبور نباشند که یا بسوزند و بسازند یا طلاق توافقی بگیرند. به نظر من طلاق توافقی به ضد زن هاست. چون زنی که درآمد ندارد چطور می خواهد بعد از همچین طلاقی زندگی کند، یعنی بدون حقوق مالی. مجبور است که در خیابان زندگی کند اگر که سرپناهی نداشته باشد و همین ممکن است عامل فساد خیلی زنها باشد».

یکی از زنان نیز در رابطه با مشکلات زنان مطلقه معتقد است که باید دولت به زنان بیوه و مطلقه کمک کرده و از نظر اقتصادی دست آنها را بگیرد.

خانه امن: به غیر از یک نفر از مصاحبه شوندگان، باقی اذعان داشتند به غیر از خانه پدری جایی را نداشتند که به آن در هنگام دعوا پناه ببرند. برخی به اهمیت وجود چنین جایی برای خود اشاره کردند. به طور نمونه، زنی 47 ساله که با خشونت روانی و فیزکی شدید همسر خود روبرو بوده اما اغلب با او مدارا می کرد و تنها راه حل وی، قهر کردن و پناه بردن به خانه پدری اش بوده، در این باره می گوید: «اگر جایی مانند خانه امن بود به آنجا می رفتم. یعنی ترجیحم این بود که به خانه ای غیر از خانه پدر و مادرم بروم تا انقدر حرف پشتم نباشد و راحت تر باشم».

کارکرد مدرسه، صدا و سیما و خانه های سلامت: اغلب مصاحبه شوندگان رویکرد مدارس یا صدا و سیما را در زمینه آموزش برای مقابله با خشونت خانوادگی، ناکافی و در مواردی منفی می دانستند. برخی نیز معتقد بودند که این دو نهاد هیچ کاری در این زمینه نمی کنند. به طور نمونه، یکی از زنان مصاحبه شونده در این زمینه می گوید: «در مدرسه که نه تنها حرف نمی زنند، بلکه خودشان هم با خشونت با بچه ها رفتار می کنند». زن دیگری تاکید می کند: «امیدی به تلویزیون نیست». یکی دیگر از زنان نیز می گوید: «کاری نمی کنند و فقط دروغ می گویند به مردم».

با این وجود، همه مصاحبه شوندگان به اهمیت صدا و سیما و مدرسه اشاره می کنند. به طور نمونه، یکی از زنان در اهمیت مدرسه می گوید: «در مدارس در این زمینه هیچ آموزشی نمی دهند، در حالی که مدارس خیلی مهم هستند. این مدارس هستند که باید کنار همه درس ها، درس چگونه زندگی کردن به بچه ها بدهند». زن دیگری در این زمینه می گوید: «مدارس مهم هستند چون بچه های این دوره خیلی درک بالایی دارند. مثلا همین دختر من در سن 9 سالگی با همه مشکلات آشناست. اینها مثل ما نیستند که بشود چیزی را ازشان پنهان کرد. باید همه چیز را برایشان درست توضیح داد». زن دیگری نیز توصیه می کند که «بهتر است به پسرها کمی آموزش بدهند که با زن ها چطور رفتار کنند». زن دیگری به اهمیت برنامه های صدا و سیما اشاره می کند: «به نظر من تلویزیون می تواند تاثیر زیادی داشته باشد. به ویژه اگر در برنامه های کودکان آموزش هایی را بگذارند که از همان ابتدا برای آنها الگو سازی بشود». زن دیگری نیز توصیه می کند که «بهتراست این مساله را برای زنان و مردان باز کنند که به هیچ وجه با رفتار فیزیکی به نتیجه ای نمی شود رسید و باید منطقی برخورد کرد. منطق و دلیل آوردن بهترین راه است.»

تنها یک نفر به اهمیت نهادهای دیگر هم اشاره کرد. به اعتقاد او که زنی 47 ساله و خانه دار است، خانه های سلامت می توانند تاثیر گذار باشند: «در خانه های سلامت، کلاس هایی هست که تاثیرش بد نیست. اما اگر برنامه های بهتر و پر محتواتر در این زمینه باشد و ادامه دار هم باشد خیلی بهتر و تاثیر گذارتر است. مثلا برای دختران و پسران در شرف ازدواج، کلاس هایی باشد که یاد دهد زندگی چیست و چطور باید با هم رفتار کنند». یک مورد نیز معتقد بود که مردم به نهادهای دیگر مراجعه نمی کنند چون شناختی در این زمینه وجود ندارد.

جمع بندی

مصاحبه شوندگان همگی از زندگی خود ناراضی بوده و به نوعی با خشونت خانوادگی مواجه بودند. دلایل ناراضایتی آنان از زندگی نیز به طور مستقیم به یک یا دو نوع از خشونت خانوادگی اعمال شده بر آنها برمی گشت. اکثر مصاحبه شوندگان سوء مصرف مواد یا فقدان شرایط مالی مساعد را علت اصلی طلاق خود و همچنین منشا اصلی بروز خشونت همسر علیه خود می دانستند. بنابراین عقیده داشتند با حذف اعتیاد یا بیکاری از معادله زندگی ایشان، مسئله خشونت های خانوادگی علیه آنها نیز از بین خواهد رفت.

در میان انواع خشونت های خانوادگی، همه مصاحبه شوندگان بیان کردند که در طول زندگی مشترک خود با تمام مصادیق خشونت کلامی – روانی یا اکثر مصادیق آن مواجه بوده اند. از بین مصادیق خشونت روانی-کلامی، همه آنها با قهر، نادیده گرفتن، مسخره کردن، تهدید، سرزنش، بهانه گیری، توهین، تهمت، و مصادیق خرد آن از جمله کنترل رفت و آمد و پوشش، ایجاد محدودیت شدید و ممانعت از اشتغال مواجه بودند. پس از آن، خشونت جسمی قرار داشت که 90 درصد مصاحبه شوندگان آن را از یک بار در سال تا هفته ای چندبار تجربه کرده بودند. در رتبه بعد خشونت اقتصادی قرار داشت که 60 درصد از مصاحبه شوندگان با آن روبه رو بودند، البته باید توجه داشت که نیمی از آنان به لحاظ اقتصادی مستقل بودند.

در این میان نکته جالب و درخور توجه این است که اکثر مصاحبه شوندگان خشونت روانی-کلامی را به عنوان عاملی برای دادن دادخواست طلاق تلقی نمی کردند. به عبارت دیگر علیرغم وجود میزان بالایی از هر یک از مصادیق خشونت روانی –کلامی در زندگی مصاحبه شوندگان و علی رغم آنکه بیشتر آنها اذعان داشتند که از این نوع خشونت بیشتر آزار می بینند اما دلایل مشخص دیگری را برای طلاق بیان کردند که اگر آن مسائل حل می شد، با همان شرایط نیز حاضر به ادامه زندگی با همسر خود بودند.

زنان مورد مصاحبه هر کدام پیشنهادهایی برای مقابله با خشونت خانوادگی در سطح دولت و قانون ارائه دادند. اغلب آنان خواستار حمایت های قانونی از زنان خشونت دیده بودند. پیشنهادهای زنان در رابطه با حمایت قانون عمدتا ناشی از احساس آنها از بی عدالتی و تبعیض قانون نسبت به زنان بود. اغلب آنها معتقد هستند که قانون در زمینه رفع خشونت کاری نکرده و باید حق زن و مرد در طلاق یکسان باشد. برخی نیز بر لزوم وجود خانه های امن اشاره کردند.

نکته قابل توجه در استراتژی های به کار گرفته شده توسط زنان مراجعه کننده برای مقابله با خشونت خانوادگی این است که همه آنها راه بردهای فردی هستند و از میان آنها تنها مواردی از استراتژی های به طور کامل موفق بودند که مربوط به خانواده افراد بودند. در واقع هیچ کدام از این زنان از راه کارهای جمعی و اجتماعی در این زمینه استفاده نکرده بودند. علت این موضوع را می توان به عدم وجود نهادهای متولی مقابله یا پیشگیری از خشونت خانوادگی علیه زنان یا ناکارآمد بودن نهادهای موجود هم چون بهزیستی در این زمینه دانست. همچنین کمبود یا نبود سازمان های غیردولتی برای مقابله با این پدیده اجتماعی و نبود انجمن های محلی در این زمینه می تواند دلیل دیگری باشد بر عدم استفاده از راه بردهای اجتماعی توسط این زنان. ضمن آنکه سازمان های غیردولتی موجود هم اغلب در این زمینه با مشکلات بسیار مواجه هستند، چرا که هم چنان پرداخت به موضوع خشونت علیه زنان در رسانه ها و انجمن ها با موانع بسیار از سوی دولت همراه است.

اغلب پاسخگویان به اهمیت آموزش در نهادهایی همچون مدرسه و تلویزیون تأکید داشتند و معتقد بودند که این نهادها یا آموزش ها و برنامه های لازم را در این زمینه ارائه نمی دهند و یا حتی نقش منفی ایفا می کنند. اما تأکید داشتند که در چنین نهادهایی آموزش می تواند تأثیر به سزایی در پیشگیری از خشونت علیه زنان داشته باشد. تنها یک نفر از مصاحبه شوندگان به ضرورت آموزش در نهادهایی هم چون خانه های سلامت اشاره کرد. برخی نیز به عدم شناخت کافی مردم نسبت به چنین مکان هایی اشاره داشتند. این موضوع نشان دهنده آن است که چنین نهادهایی گرچه به لحاظ آموزشی به ویژه در محله ها می توانند بسیار موثر باشند، اما هنوز از برنامه های آموزشی لازم در این زمینه بهره مند نبوده و شناخت و رجوع مردم برای آموزش دیدن به این مکان ها کافی نیست.

نتیجه گیری و ارائه پیشنهادها

آسیب هایی که اعمال مکرر خشونت های کلامی – روانی برای قربان به دنبال دارد می تواند بازه متنوعی از گوشه گیری، از دست دادن اعتماد و عزت نفس، ترس، افسردگی، از دست دادن قدرت و فرصت توانمند شدن و شکوفایی استعدادها تا خطر بروز بیماری های شدید روانی و افزایش تمایل به خودکشی داشته باشد. اما این آسیب ها تنها در حوزه فردی زندگی افراد خلاصه نمی شود. بی شک این دست عدم آشنایی با حقوق پایه ای انسانی و دید ساده انگارانه قربانیان خشونت خانوادگی به ویژه خشونت پنهان کلامی – روانی، خسارات و آسیب های فراوانی را در طولانی مدت به زندگی اجتماعی قربانی و جامعه نیز تحمیل خواهد کرد که در طی نسل ها، لطمات جبران ناپذیری را در حوزه فرهنگ و اجتماع به جای می گذارد.

بی اطلاعی یا ساده انگاری قربانیان در باب خشونت های کلامی – روانی که متحمل می شوند، یک روی این سکه است. روی دیگر آن این است که قانون مجازات اسلامی در مورد اکثر انواع و جنبه های خشونت خانوادگی به ویژه خشونت کلامی – روانی کاملا سکوت اختیار کرده است. این سکوت در مواردی مانند قانون تمکین، چندهمسری و قوانین حامی قتل های ناموسی به حمایت آزاردهندگان بدل می شود. این بی توجهی به چنین معضل حیاتی و مهمی در کشوری که آمار نسبتا بالایی از خشونت خانوادگی را تجربه می کند، می تواند آثار سوء جبران ناپذیری در پی داشته باشد. با این اوصاف تحقیق بیشتر درباره این نوع خشونت و معرفی بهتر آن به جامعه، ارائه راهکارهای روانشناسانه فردی و جامعه شناسانه جمعی برای مقابله با این نوع خشونت و چند و چون تلاش برای بازنگری در مواد قانون مجازات اسلامی و گنجاندن خشونت های پنهانی مانند خشونت کلامی – روانی به منظور تأمین امنیت روانی قربانیان و کسب حمایت قانونی برای آنها می تواند از موضوعات اساسی برای پرداختن در مطالعات بعدی باشد.

پیشنهادهایی که می توانیم از دل مباحث مطرح شده توسط مصاحبه شوندگان برای مقابله با خشونت خانوادگی ارائه دهیم عبارت است از:

–          آموزش خانواده ها به منظور چگونگی شیوه رفتار با کودکان و نوجوانان در راستای ایجاد عزت نفس اولیه در آنها؛

–          استفاده از رسانه دولتی برای ترویج فرهنگ ضد خشونت و همچنین آموزش آموزه های اخلاقی غیر جنسیتی مبتنی بر احترام متقابل به حقوق انسان ها؛

–          آموزش چگونگی رفتار عاری از خشونتِ همسران با یکدیگر و چگونگی برخورد با زنان آزار دیده در رسانه های دولتی هم چون صدا و سیما و روزنامه های دولتی؛

–          گنجاندن سرفصل های درسی مرتبط با مهارت های روانی برای کلیه سطوح مدارس به منظور آموزش به نوجوانان با توجه به ویژگی های فرهنگی منطقه؛

–          استفاده از مشاوران جوان و تحصیلکرده در کلیه سطوح مدارس و احداث مراکز مشاوره رایگان در هر محله؛

–          گسترش آموزش پیشگیری از خشونت و برخورد مناسب بدون خشونت در سطح محلات و استفاده از نیروی اجتماعی محلی برای مقابله با آن؛

–          آموزش به کلانتری ها، نیروهای انتظامی، قضات و وکلا و کلیه نیروهای مسئول کشوری، استانی و محلات برای چگونگی رفتار با قربانیان خشونت و شیوه برخورد با مسائل مرتبط با خشونت خانوادگی؛

–          قانونی کردن ایجاد سازمان های مردم نهاد در زمینه مبارزه با خشونت به منظور ارائه آموزش در این زمینه و برداشتن موانع برای ایجاد نهادهای غیردولتی در زمینه مبارزه با خشونت خانوادگی؛

–          بازگذاشتن رسانه های غیردولتی در زمینه مطرح کردن خشونت خانوادگی و گسترش آگاهی عمومی در زمینه مقابله با آن؛

–          راه اندازی کمپین های اطلاع رسانی و تلاش نهادهای مردمی موجود برای ترویج و مقابله با این پدیده اجتماعی؛

–          ارائه طرح هایی برای تجدید نظر در قانون مجازات اسلامی به منظور پیشگیری و مقابله با خشونت خانوادگی؛

–          ایجاد برابری قانونی به لحاظ جنسیت در زمینه هایی هم چون طلاق و ازدواج؛

–          وضع قوانین برای پیشگیری از این پدیده اجتماعی و حمایت از قربانیان خشونت خانودگی؛

–          ایجاد خانه های امن در سراسر کشور به فراخور میزان و انواع خشونت های موجود در منطقه؛

–          ارائه طرح های ملی برای پیشگیری و مقابله با خشونت خانوادگی؛

–          گسترش تحقیقات لازم در این زمینه در سطح محله ها و مناطق با توجه به معضلات بومی.

منابع

–         ستوده ا.(1378). روانشناسی اجتماعی، تهران، انتشارات آوای نور.

–         کلاینک ال. (1382).کنار آمدن با چالش های زندگی، ترجمه نریمانی م، اسماعیل ولیزاده، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

–         قاضی طباطبایی، محمود، تبریزی، محسن و دیگران. (1382)، «بررسی پدیده خشونت خانگی علیه زنان» دفتر امور اجتماعی وزارت کشور و مرکز امور مارکت زنان ریاست جمهوی.

–         ربانی، رسول، جوادیان، سیدرضا، (1386)، بررسی رفتار زنان در برابر خشونت شوهر، دوماهنامه علمی پژوهشی دانشور رفتار/ دانشگاه شاهد، سال چهاردهم، شماره25.

–          Scheheter, S & Ganley, d. (2nd ed.) (1995). Women and Male Violence: The Vision and Struggle of the Battered women’s movement. Boston: South End.

–          Ondicho, T. G. (1993). Battered Women: A Socio-legal Perspective of Their Experiences in Nairobi. Unpublished MA. Thesis, Institute of African studies, University of Nairobi.

–          Barnett, Ola W. (2001) Trauma, Violence & abuse. Vol 2, No 1.

[1]- ستوده، 1378: 11

[2]- Scheheter & Ganley

[3]- کلاینک، 1382: 24

[4]-Ondicho, 1993

[5]- ایسنا، 10 ابا ن1384.

[6]- قاضی طباطبایی و دیگران، 1382.

[7] – Barnett, 2001

[8] این پژوهش در آذر ماه سال 1389 انجام شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *