Tag: ازدواج اجباری

  • زهرا فقط ۱۳ سال داشت…

    خشونت بس: زهرا ۱۳ سال داشت و در یکی از روستاهای گیلان و در خانواده‌ای پرجمعیت زندگی می‌کرد زندگی می‌کرد. او ۶ خواهر و یک برادر داشت. خواهر بزرگ او در کرج زندگی می‌کرد. یک بار زهرا همراه خواهرش به کرج آمد و چند وقتی را در کرج ماند. همسایه‌ی خواهر زهرا هم شمالی بود و با هم دوست بودند.… ادامه مطلب "زهرا فقط ۱۳ سال داشت…"

  • صدای زهرا؛ این یک داستان واقعی است

    خشونت بس: زندگی هر یک از ما داستانی است. داستانی پر از فراز و نشیب. زنانی که در جامعه‌ای سرشار از تبعیض زندگی می‌کنند، داستان‌های تلخ و شیرینی دارند، که هریک به نوبه خود دارای ارزش و اهمیت است. گاهی ما هنگام صحبت با دوستان و بستگان داستان انسان‌هایی را می‌شنویم، که خود، نوعی آسیب‌شناسی است. داستان زندگی زنان، اهمیت… ادامه مطلب "صدای زهرا؛ این یک داستان واقعی است"

  • صدای نسرین

    نسرین هم چنان بعد از دوازده سال با دو بچه مجبور است با رضا زندگی کند. درحالی‌که بارها متوجه خیانت‌های رضا نسبت به خودش شده، ولی هیچ کاری از دستش برنیامده است. رضا نیز هم­چنان بابت هزینه زندگی پولی به نسرین نمی‌دهد.

  • قناعت‌وار تکیده بود*

    خشونت بس: بهار است و بساط گیاه فروشان در همه جای خیابان «جنگلبانیِ» مریوان به روال همیشگی پررونق و سرشار از مشتری. با شروع فصل بهار، روستاییان مریوان سبزی‌های کوهیِ خوراکی همچون «کنگر» و «ریواس» را جمع‌آوری و در شهر به فروش می‌رسانند. این کار را گیاه فروشی می‌نامند و البته خالی از خطر نیست؛ سقوط از کوه، خطر انفجار… ادامه مطلب "قناعت‌وار تکیده بود*"

  • بغض کهنه

    خشونت بس: معصومه… نام فامیلش هنوز تمام نشده  بود که مردی کوتاه‌قد حدودا 50 و چندساله با سبیل پرپشت و چشم‌های عسلی زل توی درگاه آمد، اگر یک‌قدم دیگر جلو آمده بود سینه‌به‌سینه می‌شدیم. «…خواهرمه، داره میاد» همان‌طور که جلوِ در وایساده بود، دست راستش را دراز کرد و دست چروکیده‌ای را گرفت. زنی چادرپوش با روسری سفید، مثل زرهی… ادامه مطلب "بغض کهنه"