صدای مریم: نمیخواستم مثل مادرم سکوت کنم
خشونت بس: سوار مینیبوس شدن یکی از کابوسهای من بهعنوان یک زن است. بدترین آزارهای جنسی برای من در این چارچرخه لکنته اتفاق افتاده است. در دوران نوجوانیام مسیر خانه مادربزرگم تا خانه ما مینیبوس خور بود. اتوبوس دیربهدیر میآمد و زمانی که برای رسیدن به خانه عجله داشتیم، مینیبوس یا تاکسی سوار میشدیم. هرگز سکوت مادرم را از یاد نمیبرم زمانی که مرد صندلی پشتی دستش را از لای صندلی من رد کرده بود و باسنم را لمس میکرد. برگشتم و داد زدم. مادرم فقط نگاه کرد. دلم میخواست حرف بزند اما هیچچیزی نگفت. جایمان را عوض کردیم اما او سکوت کرده بود. بعد از پیاده شدن عصبانی بودم گفتم چرا حرف نزدی؟ گفت خودت که حرف زدی! هنوز هم یادآوریش دردناک است.
این روزها محل کارم جایی است که کرایه تاکسیهایش 1800 تومان است و مینیبوس 500 تومان. 100 هزار تومان از دستمزدم همینجوری با احتساب سه تا چهار کورس اتوبوس و مینیبوس سوارشدن هزینه میشود و نمیتوانم که کرایهها را سوار شوم. دوباره مینیبوس سوار شدهام و دوباره کابوسها برگشتهاند اما این بار من نه خود سکوت میکنم نه میگذارم زنی تنها بماند.
دیروز زنی وسط راه سوار مینیبوس شد و جا نبود بنشیند. زنی نشسته بود قسمت جلوی مینیبوس و مادری میکرد برای سرباز نیروی انتظامی، لباسها و کولهاش را گرفت و هی مادر مادر بست به سرباز. جا که خالی شد رو کرد به او که بیا اینجا بنشین. من گفتم بگذارید این خانم بنشیند. خودم دوست ندارم توی مینیبوس بایستم. دوباره آن خاطرات بد آن دستمالی کردنها میآید بالا. خودم یکبار نشسته بودم و دیدم مردی مدام دستش را به باسن زنی جوان میکشید. زن در عذاب بود ولی حرفی نمیزد. آن موقع دانشآموز بودم و همراه دوستم میرفتیم نمایشگاه کتاب. هردو آنقدر چپچپ به مرد نگاه کردیم که مجبور شد مثل آدم بایستد. بنابراین گفتم: بگذارید این خانم بنشیند. نشست اما سرباز جوری به صندلی تکیه داد که باسنش اگر زن تکیه میداد روی شانههای زن قرار میگرفت. زن معذب نشسته بود. به سرباز گفتم لطفا آنطرفتر بایستید. عذرخواهی کرد و آنطرفتر ایستاد. لجم از آن مادر گرفته بود که زبانش را نگرداند بگوید پسرم آنورتر بایست تا خانم راحت بنشیند. آه امان از دست این مادرها که هیچچیز یاد پسرانشان ندادهاند.
امروز اواسط راه دختری که صندلی ردیف اول نشسته بود، یکدفعه برگشت و به پسر پشتیاش گفت: دستت کجاست؟ درست بشین. پسر گفت: هیچ جا. دختر گفت: درست بشین دستت میدونی کجاست؟ پسر گفت اینجا روی دسته صندلی و دستش را بالا آورد و روی دسته صندلی گذاشت و گفت شما چرا حرف الکی میزنی؟ طاقت نیاوردم. گفتم حتما یکچیزی هست که میگوید. پسر گفت: نه خیر من درست نشستهام.
شش زن دیگر در مینیبوس بودند. حتی زن کناری دختر که چادری بود هیچ حرفی نزد. مردی که محاسن داشت و مسن بود و کنار مرد نشسته بود هم همینطور بهاضافه باقی مردها. گفتم: آقای راننده نگهدار این آقا پیاده میشود. راننده نگه داشت. مرد دستدست کرد. یک مرد میانسال که شاید معتاد هم بود، گفت: آقا کار داریم برو. بلند گفتم: نه آقا کاری نداریم تا این آقا پیاده شود. زنی دیگر به صدا درآمد. بله آقا این بیغیرت را پیاده کن. تقصیر ماست که هی حرف نزدهایم اینها پررو شدهاند.
مرد پیاده شد. دختر موقع پیاده شدن سری تکان داد و لبخندی به من زد. خوشحال بودم. میدانم در آن لحظه او به حمایت نیاز داشت. نمیخواستم مثل مادرم سکوت کنم. ما باید سکوت را بشکنیم تا متجاوز حدودش را بشناسد.
حمایت و دل گرمی و شجاعت چیزایین که زنای ما نیاز دارن!:) هزااار آفرین نازنین بانو
عالی!
طوری نوشته خشونت علیه زنان که انگار به زنها تجاوز میشده بعد اعضای بدنشون رو قطعه قطعه میکردن و به سطل آشغال میریختن…حالا طو مینی بوس یه نفر دست زده به باسن یه خانوم..
ایرانی جماعتم که دوس داره فضولی کنه به کاره مردم..
مرده دست میزنه به باسنه یه زن،حالا اگه زنه بدش بیاد خودشو میکشه کنار و اعتراض میکنه و اگه خوشش اومد که خب ادامه میده،دیگه نباید که دیگران فضولی کنن که..
ایرانی بازیارو بذارید کنار و فضولی در کار دیگران نکنید..