در دعواهای خانوادگی لطفا دخالت کنید!
خشونت بس: داشتم سریال «فاطما گل» را میدیدم اما ترجیح دادم برم سراغ ادامه تمیز کردن اتاقم و این بخشهایی که خیلی حساس نیست را صرفا بشنوم. وارد اتاقخواب شدم و یکدفعه سرو صدای زیادی از مجتمع کناری به گوشم رسید. در حیاط را بازکردم و دیدم زنی دارد داد میزند بزن … و از سایهای که روی دیوار بود صحنه زد و خورد را دیدم. این همسایه تازه آمده است. این را هم به این دلیل میدانم که دختر دوست مادرم قبلا در آن آپارتمان زندگی میکرد و گفت که خانه را به یک مادر و دخترش فروختهاند. با عجله چادری را که برای روز مبادا دم در گذاشتهام سرکردم و دویدم تا در را بازکنم مامان و بابا با حیرت تماشایم میکردند و وقتی دلیل را گفتم بابا پرید جلو که دعوا خانوادگی است برای چه میخواهی بروی؟ گفتم اگر او را بکشد بازمیگویید خانوادگی است. دویدم بیرون و زنگشان را زدم البته قبل از اینکه کسی در را باز کند خدا را شکر همسایهشان که دو مرد جوان بودند سررسیدند و قصد ورود به مجتمع را داشتند و من هم با آنها وارد شدم. مرد طبقه اول که بسیار جوان بود نیز در را بازکرده بود و گفتم همسایهتان دارد کتک میخورد، میشود دخالت کنید. گفت اینها همیشه دعوا دارند! یکی از دو پسر جوان که قصد مداخله داشت با نهی همراهش که دعوا خانوادگی است، پا پس کشید. گفتم دارد میکشدش. آن دیگری گفت: در دعوای خانوادگی کسی، کسی را نمیکشد! بههرحال خودم بالا رفتم و درشان را زدم. دختری جوان در را باز کرد و کاملا مستاصل گفت: دارد مادرم را میکشد تو رو خدا کمک کنید. پسر که غولتشنی بود برای خودش به سمت در هجوم آورد و گفت برو ببینم؛ و در را با صدای وحشتناکی بست. به پسرها گفتم تلفن دارید زنگ بزنم 110. عکسالعملی از خودشان نشان ندادند. بنابراین دوباره دو طبقه را دویدم و دستم را روی زنگ گذاشتم تا بابا باز کرد و دویدم سمت تلفن و با 110 تماس گرفتم. اپراتور آدرس را گرفت و گفت مامور میفرستد. نفسنفس زنان تاکید کردم زودتر.
بهغایت ترسیده بودم، پاهایم میلرزید تمام مدت داشتم فکر میکردم به همسایهمان که روی خودش بنزین ریخته بود و خودش را کشته بود. بهاجبار شوهرش داده بودند به مردی که 30 سال از خودش بزرگتر بود. خانهشان چند تا خانه بالاتر از ما بود. از آن خانههای قدیمی که اندرونی و بیرونی داشت. مرد سرایدار خانه بود و صاحبخانه سالها بود که خارج زندگی میکرد. زن سه تا بچه از این مرد داشت. پایش اندکی میلنگید اما هنوز جوان بود. مرد فرتوت بود و موها و ریش و سبیلش کاملا سفید بود. همیشه فکر میکردم اگر فوتش کنی باد میبردش. اما اینطوری نبود. شنیده بودم موهای زن را میپیچیده دور دستش و توی حیاط میکشیده. اینها را بعد از خودکشی زن فهمیدم. همینطور اینکه پیرمرد، زن دیگری هم داشته است. زنی که همسایه ما بود اهل الیگودرز بود. خیلی فقیر بودند و بچهها هم خیلی کوچک. بعد از خودکشی زن مدتی مرد را گرفتند و بعد دوباره آزادش کردند.
آن موقع به یکی از همسایهها گفته بود که مرا ببر دکتر اعصاب. خودش بلد نبوده برود. اما همسایهها بازهم بیتفاوت مانده بودند و به گردن هم انداخته بودند. یکی به این دلیل واهی که مادر شوهرش بیمار است و او را هم باید دکتر ببرد. گویا یکی هم او را برده بود دکتر اما خیلی موثر نبوده است. اینها را بعدا فهمیدم وقتی دیگر خیلی خیلی دیر شده بود و زن یک روز سرد زمستان رفته بود توی توالت بخش اندرونی و روی خودش بنزین ریخته بود و خودش را کشته بود. آنقدر فجیع بود که شنیدم مامور نیروی انتظامی از دیدن صحنه غش کرده بود. بعدش که این چیزها را فهمیدم سعی کردم مراقب زنهای همسایه باشم.
بهعنوان یک فعال زنان نمیتوانم نسبت به خشونت علیه زنان ساکت بمانم. آن شب این را به خانوادهام گفتم و گفتم که نمیشود سکوت کرد چراکه ممکن است نتیجه بسیار بدتر ازآنچه که فکر میکنیم باشد. مثل آن زن همسایه که خودکشی کرد.
بههرحال قبل از اینکه پلیس بیاید، پسر خانه را ترک کرد. یک ربع بعد از تماس با 110 مامور آمد. زن پایین آمد و از مامور خواست کاری کند که دیگر پسرش مزاحمشان نشود. مامور گفت که استشهاد پرکند و زن گفت همه اینها را قبلا انجام داده است اما فایده نداشته است. گفت: کاری کنید که دیگر از سر این کوچه هم رد نشود. گفت: که 5 سال است همسرش مرده است و پسر به خاطر حق الارث عین 5 سال مادر را زده و اذیت کرده است. تا اینکه زن یک ماه قبل برایش خانه خریده و از هم جدا شدهاند اما عین یک ماه هر شب میآید و این بساط را راه میاندازد. گفت: که برای اینکه پسر برود بیرون در را بازکرده و موبایلش را پرت کرده بیرون و وقتی پسر آمده بیرون در را بسته است.
فکر کردم چقدر جای قانونی که از زن در برابر خشونت محافظت کند، خالی است. در قوانین کشورهای دیگر مثل ترکیه که کشوری اسلامی است، خشونت خانوادگی تعریفشده است و مرد خشونت کننده از یک شعاع معینی حق نزدیک شدن به زنی را که به او آسیب رسانده، ندارد. اما این زن باید هر شب تنش بلرزد که پسرش باز برگردد.
همینطور که دارم واقعه را مرور میکنم تا ببینم نقاط مثبت و منفی واکنشی که داشتم چه بوده تا اگر خداینکرده باز با موارد اینچنینی روبرو شدم واکنش بهتری داشته باشم یک نکته خیلی به چشمم میخورد. این عدم رغبت برای مداخله مستقیم یا حتی غیرمستقیم با زدن یک تلفن از یک فرهنگ اشتباه برخاسته است که هر اتفاقی در محدوده یکخانه میافتد به اعضای آن خانواده مربوط است نه دیگران. درست است که به قولی چهاردیواری اختیاری است اما در مورد هر نوع خشونت خانوادگی نباید سکوت کرد؛ و این امر نیازمند آموزش است. باید به همه مردان و زنان آموخت نباید در مقابل هرگونه خشونت خانگی سکوت کنند بلکه باید واکنش نشان دهند تا خشونت متوقف شود. خشونت خانوادگی نیازمند مداخله است.