مامور ۱۱۰ هیچ اهمیتی نداد
خشونت بس: همه ماجرا از یک روز سرد پاییزی شروع شد. از محل کارم که تا دیروقت به خاطر یک پروژه جدید مانده بودم، به سمت خانه راه افتادم. از جنوبیترین نقطه شهر، بعد از سوارشدن ماشین و مترو رسیدم به ایستگاه متروی توحید.
ساعت 20:45 دقیقه شب بود. برای اینکه زودتر به خانه برسم تصمیم گرفتم بقیه راه را با ماشین بروم. بعد از مدتی ایستادن، یک پراید که ظاهرا مسافرکش به نظر میآمد ایستاد و من سوار شدم. بعد از حرکت راننده به خاطر سرما از من اجازه خواست که بخاری ماشین را روشن کند و من هم موافقت خودم را اعلام کردم. تا اینکه از پل گیشا عبور کردیم. حدفاصل پل گیشا و ملاصدرا راننده شروع کرد به حرفهای … زدن. در ابتدا خواستم خیلی خونسرد باشم و با گفتن چند تا فحش به راننده خواستم که پیاده شوم. اما ناگهان صدایی شنیدم و وقتی برگشتم دیدم راننده ضامن چاقوش را زده و من را مدام تهدید میکند.
اصلا متوجه نبودم و وحشتزده فقط به راننده گفتم اگر نایستی خودم را میاندازم پایین. در ماشین را بازکرده بودم و یک پام بیرون از در بود. راننده در همین حین بود که سرعت خودش را کم کرد و من سریع خودم را انداختم بیرون.
راننده تاکسی که از عقب متوجه شده بود من در ماشین را باز کردم و پام بیرون است، بهمحض پیاده شدن، آمد من را سوار کرد و گفت من فکر میکردم دعوای زنوشوهری است و من را تا خانه رساند. وقتی رسیدم خانه با 110 تماس گرفتم که اتفاقِ افتاده را گزارش کنم؛ اما مامور 110 با یک سوال تمام ماجرا را فیصله داد گفت: شما در موقعیت هستید؟ و وقتی من گفتم نه، گفت ما کاری نمیتوانیم بکنیم و گوشی را قطع کرد و حتی از من نپرسید این اتفاق در کدام منطقه رخ داده.
از این ماجرا مدت ها می گذرد و من هنوز وقتی تنها سوار ماشین می شوم و صدای ناگهانی می آید فکر می کنم راننده چاقو به دست است و…