عدم حمایت از قربانیان تجاوز جنسی و و خانواده‌هایشان

خشونت بس: تجاوز یک پدیده‌ی شوم اجتماعی ست که تاثیرات مخربی بر جسم و روان انسان دارد. در مورد تجاوز به عنف آماری در دسترس نیست اما گاه خبرهایی در روزنامه‌ها منتشر می‌شود و گاه اخباری از نقاط بسیاری از شهرها و استان‌ها به گوش می‌رسد که خبر از فراگیری این پدیده دارد.

روزنامه قانون، سه شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، گزارشی منتشر کرده و در آن از تجاوز به یک دختر ۱۱ ساله خبر داده است. همچنین روزنامه شهروند تیرماه امسال خبری حاکی از شکایت 14 زن در تهران از گرگ‌های خاکستری منتشر کرد. برخی از این دست اتفاقات نیز منعکس نمی‌شوند بسیاری از قربانیان از گفتن این‌که مورد تجاوز قرار گرفته‌اند شرم دارند یا می‌ترسند که از سوی جامعه و خانواده طرد شوند. یکی از این موارد خبری است که از سوی دوستی روایت شد که در میانه کار می‌کرد. میانه؛ شهری در آذربایجان است و ترک‌زبان. دوستم در این شهر کار می‌کند و او هم به‌سختی توانسته بود با خانواده قربان تجاوز ارتباط بگیرد. در یک کارخانه کار می‌کردند و متوجه می‌شود یکی دو تا از همکارانش (پدر و پسر) دیگر سرکار حاضر نمی‌شوند از شنیده‌ها متوجه می‌شود که دختر خانواده مورد تجاوز قرار گرفته است با ترکی دست‌وپا شکسته‌ای با برادر دختر ارتباط برقرار می‌کند تا داستان را برای ما روایت کند. اطلاعات کمی می‌دهند چون خودشان هم چیز زیادی نمی‌دانند. حتی اسمی از دخترشان هم نیاوردند. شاید از شدت فاجعه یادشان رفت که بگویند. شاید هم نمی‌خواستند.

حالا نام‌های مختلفی از ذهنم می‌گذرد. اهل میانه ترک‌زبان. نامش چه می‌توانست باشد. شاید مریم، شاید آنالی، شاید آیسودا به معنی ماه در آب، شاید نام من، شاید نام تو، چه فرقی می‌کند؟ هرکدام از ما می‌شد جای او باشیم. هرکدام از ما جای او هستیم، دردکشیده از ستم و تحقیر از نوعی دیگر.

همه‌چیز در یک روز زمستانی اتفاق افتاد. دخترک فقط بیست‌وسه بهار از عمرش گذشته و به فراموشی خفیفی مبتلا بود. گاهی تا سر کوچه به‌تنهایی می‌رفت و برمی‌گشت اما برای دورشدن از خانه نیاز به همراه داشت. 22 بهمن 93 از خانه بیرون می‌آید و هرگز به خانه برنمی‌گردد. می‌رود در پی پدرش وقتی می‌بیند او برای راهپیمایی رفته، مسیر تظاهرات را تنها در پیش می‌گیرد. مادرش نبودنش را می‌فهمد و پدر و برادرها را آگاه می‌کند. همه به دنبالش می‌گردند. افراد حاضر در راهپیمایی نشانه‌هایی از دخترک می‌گویند اما باز کسی او را پیدا نمی‌کند. راهپیمایی تمام می‌شود اما از آن روز به بعد کسی دخترک را نمی‌بیند. خانواده به کلانتری خبر می‌دهند. جستجو دو ماه طول می‌کشد تا زمانی که جسد دختر در نزدیکی کمپ معتادان در ته چاه پیدا می‌شود. می‌گویند ابتدا به او تجاوز شده و بعد براثر ضربه به سر دچار مرگ مغزی شده و فوت کرده ست. اسم او هم به لیست قربانیان تجاوز اضافه شد و چه دردناک است سرنوشت او، سال‌هایی که در پیش داشت می‌توانست پر از اتفاق‌های خوب باشد اما افسوس…

از آن موقع خانواده‌اش زندگی سختی دارند پدر دیگر سرکار نمی‌رود، داغ دخترش کمرش را خم کرده است هرچند که زندگی سختی دارند و از طبقه کارگرند.

از سبعیت آدم‌ها که گذشته سوال این است که مسئولان برای حمایت از این افراد و همین‌طور جلوگیری از این خشونت عریان چه راهکارهایی در فضای قانونی و اجتماعی ارایه می‌دهند؟ چه قوانینی وضع می‌کنند تا از زنانی که به آن‌ها تجاوز شده است حمایت کنند؟ قربانیان تجاوز و خانواده‌هایشان به دوره‌های مشاوره نیاز دارند، درحالی‌که چنین تمهیداتی از سوی دولت برای آنان در نظر نگرفته نشده است. وضع قوانینی که بتواند خشونت علیه زنان را کاهش دهد یکی از مطالبات زنان از دولت است از دیگر سو امن کردن فضای شهری و همین‌طور آموزش‌های لازم برای منع کردن مردان از اعمال چنین خشونت‌هایی علیه زنان و ایجاد NGO هایی برای حمایت از قربانیان و آموزش دادن به مردم برای کاهش خشونت‌های این‌چنینی علیه زنان و کودکان لازم به نظر می‌رسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *