سازمان‌دهی جهت پایان خشونت علیه زنان (۲)

خشونت بس: سند حاضر اصول بنیادی سازمان‌دهی برای ورود مردان برای پایان دادن به خشونت علیه زنان است. این سند شامل دو بخش است که در سه قسمت در سایت خشونت بس منتشر می‌شود. قسمت اول که پیش از این منتشر شد است شامل مقدمه، چرایی انتشار سند و نیمی از بخش اول سند (موسسات آموزشی منطقه‌ای) بود. قسمت دوم (متن حاضر) ادامه بخش اول و قسمت سوم نیز شامل بخش دوم سند (برنامه کارآموزی) است.

سازمان‌دهی جهت پایان خشونت علیه زنان:

جامه‌ی عمل پوشاندن به اصول

تقاطع یافتگی (نژاد و جنسیت و طبقه و گرایش جنسی) اهمیت دارد

تمام الگوهای سرکوب به‌هم‌پیوسته هستند. تقاطع یافتگی، رابطه ی میان ستم های مبتنی بر نژاد، جنسیت، طبقه و گرایش‌های جنسی را بیان می کند. زمان سر و کار داشتن با مردانی از پیش‌زمینه‌های فرهنگی گوناگون، نمی توان بر نژادپرستی چشم پوشید. هنگام مواجهه با شیوه هایی که آن را «مردانگی» می شناسیم نمی‌توان هم‌جنس‌گرا هراسی[1] را در نظر نگرفت. سازمان‌بخشی خشونت علیه زنان نیازمند مدافعانی است که درباره‌ی این گرایش‌های به هم مرتبط آگاه باشند و آموزش‌دیده باشند.

تسهیلگران حاضر در برنامه «کار با مردان آمریکایی آفریقایی‌تبار‌ی که کتک می‌زنند»، با بازبینی داستان آنیتاهیل/کلارنس توماس، مفهوم تقاطع یافتگی را معرفی کردند. آن‌ها منتخبی از مستند PBS را نشان دادند که درباره ی جلسه ی رسیدگی به صلاحیت توماس برای عضویت دیوان عالی کشور درسال 1991 بود. هیل، زمانی که توماس رئیس کمیسیون فرصت‌های برابر شغلی بود، برای او کار می‌کرد، او در برابر کمیته‌ی مجلس سنا شهادت داد که توماس وی را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده است.

برخی از کسانی که در فیلم ساخته شده توسط PBS مصاحبه کرده بودند اذعان داشتند هر گونه تبعیض جنسی که آنیتا هیل متحمل شده به نوعی می‌تواند مرتبط با عمل نژادپرستانه ای باشد که بر توماس تحمیل شده است. تضاد طبقاتی نیز در نظر برخی از آمریکایی آفریقایی‌تبار‌ها در این ماجرا نقش داشت. بسیاری از سیاه‌پوستان احساس می‌کردند برای هر فرد سیاهی چنین افشاگری هایی نامناسب است. ولی بخصوص خجالت‌زده بودند از اینکه می‌شنیدند افراد سیاه‌پوستی چون توماس و هیل از طبقه‌ی متوسط بالا و با تحصیلات عالی «روابط خصوصی» شان را عمومی می کنند.

در برنامه ی «از بین بردن شکاف» در می 2005 شرکت‌کنندگان در تمرین «افسانه‌ی سطح زمین‌بازی» بازی کردند؛ تمرینی که اثبات کرد چگونه انواع سرکوب و ایده‌های سلسله مراتبی به بازی وارد می شود، همان گونه که افراد آن را در زندگی‌شان به کار می برند. در تمرین از شرکت‌کنندگان خواسته‌شده بود تا در خطی مستقیم قرار بگیرند و با توجه به دستورالعملی که تسهیلگر به آن‌ها می‌داد به عقب یا جلو حرکت کنند. برای مثال تسهیلگر می‌توانست دستور دهد، «اگر شما در این کشور به دنیا آمده‌اید یک‌قدم به جلو بردارید» یا «اگر شما 50 ساله یا پیرتر هستید، دو قدم به عقب بردارید».

این فعالیت چشم بسیاری از شرکت‌کنندگان را باز کرد. در پایان این تمرین بسیاری از شرکت‌کنندگان مرد آمریکایی آفریقایی‌تبار از اینکه خود را نزدیک به ابتدای اتاق می‌دیدند تعجب کرده بودند. درحالی‌که زنی که پیرترین شرکت‌کننده نیز بود در انتهای اتاق مانده بود. دیگران هم با توجه به پاسخ‌هایشان به سوال‌های مربوط به سطح تحصیلی و پایگاه شهروندی نزدیک به انتهای سالن بودند. با توجه به این سلسله‌مراتب ظالمانه، عوامل دیگری نیز به‌جز جنسیت و نژاد باید بخشی از بحث باشد.

در تمام موسسات، نژاد، بخصوص نژاد مربوط به آمریکایی آفریقایی‌تبار‌ها در بستر وسیع‌تری از سرکوب گنجانده می‌شد، محدودیت‌ها و تهاجمات به انسانیت نه‌تنها به خاطر قومیت بلکه به دلیل طبقه، جنسیت، گرایش جنسی، سن، میزان تحصیلات، سرزمین مادری، موانع زبانی و بسیاری معیارهای هویت‌یابی دیگر صورت می گرفت. تنها چیزی که تمرین «افسانه‌ی سطح زمین‌بازی» ترسیم کرد همه‌گیری این ایدئولوژی‌های محدودکننده است.

زمانی که مدافعان می‌خواهند به انواع خشونت بپردازند، این خودآموزی مجموعه‌ی کامل‌تری را درباره‌ی پیوستگی روابط سرکوب در اختیارشان قرار می‌دهد. مردان بازدارنده‌ی خشونت تجربه‌های دردناکی از تلاش برای سازمان‌دهی مردان و کار کردن با آن‌ها بدون پرداختن به نژادپرستی و تضاد طبقاتی و دیگر انواع سرکوب دارند. انواع گوناگون سرکوب که گروه‌های مختلف یا گروهایی درون گروه‌های دیگر متحمل می‌شوند، نیازمند روش‌ها و راه‌حل‌های متنوع است. مدافعان فعالیت برای پایان دادن به خشونت علیه زنان که آگاهانه یا ناآگاهانه بر یک رویکرد استاندارد اصرار دارند بیشتر در معرض به خطر انداختن زندگی زنان هستند.

برای مثال برای زن آمریکایی آفریقایی‌تباری که قربانی شریکش شده است، سوء استفاده تاریخی نظام سلسله مراتبی عدالت کیفری برای سرکوب سیاهان و توجه به این حقیقت تلخ که تعداد قابل‌توجهی از زندانیان، آمریکایی آفریقایی‌تبار هستند، موجب می‌شود تا زمانی که پلیس درصحنه جرم حاضر می‌شود از ارائه‌ی گزارش تجاوز به پلیس بپرهیزد یا آنچه را که برایش اتفاق افتاده است کوچک جلوه دهد. برای جریان اصلی ممکن است این کار یک انتخاب بد تلقی شود اما برای آن زن، امری موجه است.

توجه به تقاطع یافتگی همچنین به معنای مشاهده و ارزیابی نظام عدالت کیفری از نقطه نظر این نابرابری ها است. جمعیت زندانی به‌طور نامتناسبی توسط افراد فقیر و رنگین‌پوست بازنمایی شده است. حال که چنین شواهدی از نژادپرستی و تضاد طبقاتی در نظام عدالت کیفری خود را نمایان می‌کند، آیا وابستگی بیش‌ازحد به این نظام برای حل مسئله ی تبعیض جنسی در رابطه با خشونت علیه زنان، راه حل مفید یا مقتدری به نظر می‌رسد؟

بااین‌حال نکته‌ای که باید در زمینه ی تقاطع یافتگی به آن توجه کنیم فهم بهتر عواملی است که در هرلحظه‌ی زندگی فرد به کار می‌آیند. با وجود اینکه مسائل مختلف سرکوب در رسانه و سایر ارگان‌ها به‌طور مجزا به تصویر کشیده می شوند، تجربه‌ی شخص نمی‌تواند به‌آسانی از هم جدا یا دسته‌بندی شود.

در سال 1997 یک فعال اجتماعی به نام امی ماتیسون[2] نوشت:

در گفتمان سیاسی امروزی، ما با امتیاز‌های بی‌معنی درباره موضوعاتی نظیر آزادی و عدالت بمباران ‌شده‌ایم: مسئله‌ی هم‌جنس‌گرایان، مسئله‌ی سیاهان، مسئله‌ی آسیا و جزایر اقیانوس آرام، مسئله‌ی زنان، مسئله‌ی مهاجران، مسئله‌ی بی‌خانمان‌ها، مسئله‌ی ایدز، مسئله‌ی رفاه و… درحالی‌که ما باید جزئیات علل و نگرانی‌های خود را اعلام کنیم، می‌دانیم که عدالت نمی‌تواند به این صورت دسته‌بندی شود[3].

این مسائل به طور هم زمان در زندگی افراد وجود دارند و نادیده گرفتن آن‌ها به معنای نادیده گرفتن تأثیرات آن‌ها بر رفتار افراد است. تعهد ما برای تغییر جهان با آگاهی از اینکه ما خودمان چگونه در این شرایط پیش می‌رویم آغاز می‌شود، چراکه ما نمی‌توانیم به شیوه‌ای معنادار سازمان دهی شویم بدون اینکه افشای نقش خود را در ابقای نابرابری‌های ساختاری جامعه افشا کنیم. را افشا کنیم. ما همگی با تعصبات و زخم‌های روانی خود اینجا جمع شده‌ایم.

سازمان دهندگان موسسه مفهوم اقاطع یافتگی را از طریق فعالیت‌ها و گفت‌وگوها کشف کردند. در موسسه های «از بین بردن شکاف» ما از تمرین‌های آموزشی، موسیقی و جلسات جانبی گفت و گو پیرامون موضوعات خاص استفاده کردیم تا افراد را درگیر کنیم و آن‌ها را فراتر از محدوده‌ی امن خود بکشانیم. گفت و گو در جلسات باز برای برخی از آن‌ها بسیار سخت بود، اما برای شکستن سدهایی که مانع دخالت و میانجی‌گری موثر می‌شود لازم بود.

گفت‌وگوی قدرتمند نوش دارو است. گفت‌وگوی معنادار می‌تواند در محیطی که فرد احساس امنیت و احترام می‌کند با گوش کردن فعال[4]، تلاش برای فهم دیدگاه دیگران، تمرین همدلی و پرسیدن اینکه شما از دیگری چه می‌خواهید، صورت بگیرد.

پاسخگویی اجتماع کلید پایان بخشی به خشونت علیه زنان است.

استفاده از تحلیل نظام‌مند خشونت علیه زنان، مثلا نحوه ی ربط آن به سرکوب‌های متقاطع، مشخص می‌کند که استراتژی‌های مداخله ای که بر کتک زنندگان تمرکز دارد، دارای محدودیت‌هایی است. تمرکز بر آزاردهندگان موجب می‌شود تا بقیه‌ی ما خود را از مسئولیت مشاهده‌ی چگونگی حل این مسئله مبرا کنیم. مردانی که به‌ عنوان کتک زننده شناختهنشده‌اند، با سوءاستفاده ی عاطفی، کنترل اقتصادی، رفتارها و زبان جنسیت زده، تهدید و ارعاب یا تنها با سکوت در هنگام مواجهه با اعمال سرکوب گر و خشونت آمیز سایر مردان ، از تسلط مردانه حمایت می کنند. برای برخورد نظام‌مند با این مشکل باید آن را به مردان اعلام کرد و اجتماعاتی که آن‌ها عضو آن هستند را در جهت ایجاد جوی آرام و امن برای زنان گسترش داد. در چنین فضایی کتک زننده کم‌تر برای خشونت خود اعتبار کسب می‌کند.

این رویکرد جلوگیری از خشونت و مداخله نهایتا تأکید را از کلاس‌های BIP به درگیری عمیق‌تر تمام مردان در بسترهای اجتماعات سوق می‌دهد. مردان بازدارنده‌ی خشونت با چنین دیدگاهی کار می کند، دیدگاهی که از الگوی پاسخگویی اجتماع خود نسبت به خشونت مردان علیه زنان به‌ عنوان یک چهارچوب فلسفی بهره می گیرد.

این مدل، گسترده‌ای از مکانیسم‌های فرهنگی و تاریخی را ارائه می‌دهد که از خشونت علیه زنان حمایت می‌کنند. شرکت کنندگان در این موسسه که مدل پاسخگویی اجتماع را مشاهده کرده بودند، نمی‌توانستند به‌سرعت شیوه هایی را که در آن خشونت علیه زنان مورد حمایت اجتماعات به‌هم‌پیوسته‌ی مردمی است درک کنند.

در این مدل، خشونت فردی مرد علیه زن آشکار می‌شود و آن‌طور که هست در معرض نمایش گذاشته می‌شود: شکلی از اطاعت از دستور فرهنگی تسلط و کنترل. او [مرد] جایگاهش در سلسله ‌مراتب اجتماعی را در گروه های نخستین خود (خانواده، گروه همالان و…) آموخته است . این تأثیر ابتدایی، خود، متاثر از اجتماعات بزرگ‌تری است: اجتماعات خرد (کلیساها، موسسات اجتماعی، آژانس‌های خدمات اجتماعی)، اجتماعات کلان (حکومت، رسانه، نظام دادگاه‌های ملی)؛ و اجتماعات جهانی (نظام پدرسالاری جهانی) .

نظام پدرسالاری جهانی که تمام این اجتماعات جزئی از آن هستند، فضایی ناامن برای زنان ایجاد می‌کند؛ اما اجتماعات از افراد تشکیل‌ شده‌اند و مردان زمانی که بر این باور باشند که اجتماعاتی که در آن هستند این امر را نمی‌پذیرند، می‌توانند اعمال خشونت‌آمیز علیه زنان را متوقف کنند. از طریق سیاست و کاربست آن، مردان می‌توانند با پیام‌های قاطعی که امنیت زنان را بالاترین هدف می داند بر مردانی که به آن احترام نمی‌گذارند، اثر معناداری بگذارند.

برای مثال پیشوای روحانی کلیسا می‌تواند نصیحت کند که خشونت علیه زنان غیراخلاقی است و روشن کند که مردانی که مرتکب خشونت می‌شوند در میان حضار کلیسا بازخوانده می‌شوند و به چالش کشیده می‌شوند. به‌طور همزمان حضار کلیسا می‌توانند از قربانی حمایت کنند، به او سرپناه امن بدهند و اگر او انتخاب کند که به دنبال جبران خسارت از طریق نظام عدالت کیفری برود، پشت او باشند.

تا به امروز ما همواره یاد گرفته‌ایم که نظام عدالت کیفری مجرمان را وادار به پاسخگویی می‌کند و ایمنی و عدالت را برای قربانیان فراهم می‌کند؛ اما خود نظام اثبات کرده است که در مواجه‌شدن با نیازهای پیچیده‌ی قربانیان و چالش‌های متعددی که توسط مجرمان ارائه می‌شود به میزان کافی برخورد نکرده است.

به‌بیان‌دیگر، پاسخگویی جامعه این توانایی را دارد تا مردان و مدافعان را متحد کند. ائتلاف اجتماعی که به تبعیض جنسی، خشونت و کنترل زنان می‌پردازد، شانس بیش‌تری برای حفظ امنیت زنان دارد.

سازمان‌دهی اتحادیه‌ی مردان برای پایان‌دهی به خشونت علیه زنان مقدم بر برنامه‌های مداخله‌ی کتک زنندگان است

به‌طور تاریخی پیش‌قراولان پایان‌دهی به خشونت علیه زنان، خود زنان بوده‌اند- نجات‌یافتگان، فمینیست‌ها و فعالان. اگر قرار بود زنان در امنیت باشند، لازم بود استراتژی داشته باشند، دفاع کنند و افراد را به عمل ترغیب کنند. آن‌ها باید مردان را برای اقدام برمی انگیختند.

گروه مردان بازدارنده‌ی خشونت با رهبری زنان و گروه‌های همراه مدافعان زنان ما در طول سال‌ها قوی‌تر شده است. بااین‌حال تعهد پایدار ما برای کار کردن با زنان یک حقیقت اساسی را پنهان نکرده است: مردان مسئول خشونت مردان علیه زنان هستند و این امر می‌تواند امروز پایان یابد اگر مردان بخواهند آن را پایان دهند. همان‌طور که کاترین کارلین[5] موسس و مدیر اجرایی مردان متوقف کننده‌ی خشونت می‌پرسد: «چه کسی خواهد گفت که منافع شخصی مرد در برقراری عدالت است؟»

برنامه‌هایی که در کل کشور انجام شد و بر بازپروری کتک زنندگان تأکید داشت، با وجود فراهم کردن تجربه‌های دگرگون‌کننده برای برخی مردها، موجب ایجاد تغییری اندک در فرهنگ خشونت شده است. تنها مردان پرخاشگر اندکی وارد این برنامه‌ها می‌شوند، برای همین چنین برنامه‌هایی به بسیاری از زنانی که در معرض خشونت هستند کمکی نمی‌کند. درعین‌حال بسیاری از خطرات احساسی و فیزیکی‌ای که زنان در طول روز با آن‌ها مواجه می‌شوند برای رفتارهای مردان «عادی» تلقی می‌شود. حتی از بین مردانی که به‌طور کامل در برنامه‌های مداخله‌ شرکت کرده اند و در تغییر رفتار فردی خود موفق بوده اند، تعداد اندکی می‌توانند فرهنگی را که به مردان برای طرفداری از جنسیت گرایی و خشونت پاداش می‌دهد تغییر دهند. او [مرد] برای حفظ آنچه در برنامه‌های مداخله آموخته است حمایت اجتماعی اندکی دریافت می کند.

تحلیل مردان بازدارنده‌ی خشونت از تأثیرات ضد انسانی پدرسالاری بر مردان به‌روشنی نشان می‌دهد که رها کردن آن نظام فرهنگی برای مردان منفعت شخصی دارد. همچنین تحلیل ما نشان می‎‎دهد که برای مردان تشخیص این‌که رفتار عادی آن‌ها تا چه حد برای امنیت زنان، سلامت اجتماعات آن‌ها و سلامت روانی و احساسی آن‌ها خطرناک است، دشوار است.

در ارائه‌ی این بحث که تغییر اجتماعی کار همه‌ی مردان است، مردان بازدارنده‌ی خشونت برای تمام مردان نه ‌فقط آنهایی که دست بزن دارند، موقعیتی را فراهم می‌کند که از خشونت علیه زنان و بستر اجتماعی و فرهنگی بروز آن، آگاه شوند. در یک دوره‌ 24 هفته‌ایِ مردان بازدارنده‌ی خشونت، همه‌ی مردان از این دیدگاه گسترده‌ی علل و هزینه‌های خشونت علیه زنان آگاه شده اند.

با وجود اینکه اکثر مردانی که در دوره شرکت کرده بودند، در طول سال ها توسط دادگاه‌ها خشن و سوء استفاده گر شناخته شده بودند، اما این دوره تنها برای کسانی که دست بزن دارند نیست. مردان و پسران حتی اگر به‌ صورت بالفعل کتک نزنند، در بهره‌گیری از تسلط، کنترل و سوء استفاده روانی و فیزیکی سررشته ‌دارند. ما با هدایت انرژی‌هایمان برای آموزش کل مردان، شروع به ساختن جامعه‌ای می‌کنیم که مسئولیت خشونت علیه زنان را می‌پذیرد و برای جلوگیری از آن اقدام می‌کند. ما علاقه‌ی خاصی به آوردن مردان جوان و رنگین‌پوست بیشتری به این اجتماع داریم؛ بخصوص از طریق برنامه‌های کارآموزی

ما خودِ کار هستیم

مردان و زنان برای سازماندهی پایان بخشیدن به خشونت علیه زنان به خودآزمایی دقیقی نیاز دارند. آزادی سخن گفتن به شیوه‌ای اصیل و مستند درباره‌ی این موضوع از ارزیابی صادقانه‌ی باورها و اعمال خود ما ناشی می‌شود.

ما همگی از بدو تولد طوری آموزش‌دیده‌ایم که فرهنگ پدرسالاری را امری عادی بپنداریم. برای خنثی سازی این فرهنگ لازم است تا نحوه‌ی جامعه پذیری خود را نپذیریم. ما این توانایی را داریم که ناآگاهانه یا با آگاهی اندکی به این‌که چگونه پدرسالاری فرهنگ خشونت علیه زنان را تغذیه می‌کند، به زندگی ادامه دهیم. خودآزمایی به ما این اجازه را می‌دهد که راه‌هایی را که در آن ما خود بخشی از مسئله هستیم، ببینیم و در آن صورت می‌توانیم راهکاری آگاهانه برای اینکه بخشی از حل مسئله باشیم، به کار گیریم.

ما بدون خودآزمایی در دام انکار و یا کوچک شمردن خشونت و تجاوز می‌افتیم. سازمان‌دهی مردان به‌ عنوان متحدان درصورتی‌که در تصمیم‌گیری بین خودمان و فرهنگ خشونت مصمم نباشیم، بی‌فایده است. ما باید به تجربه‌های خود به‌ عنوان قربانیان خشونت و یا عاملان آن نزدیک شویم. زنان باید این فرآیند را متحمل شوند، همچنین آن‌ها نیز مانند مردان توسط پیغام‌های پدرسالارانه‌ی مشابهی بمباران ‌شده‌اند و یاد گرفته‌اند که در صورت عدم تقبل تعریف جامعه از آنچه زن است، عواقب بدی در انتظار آن‌ها خواهد بود.

داشتن تعهد به پایان بخشیدن به عوامل خشونت علیه زنان به معنی تعهد به انجام کار فردیِ مداوم است. این آگاهی برای دفاع از زنان و مواجه‌شدن با مردان در باورها و رفتارهای جنسیتی آن‌ها ضروری است. درحالی‌که بعید است مدافعان با رفتارهای خشن توهین‌آمیز درگیر شوند، آن‌ها می‌توانند با سیستم مردانگی پدرسالارانه با روش‌هایی زیرکانه مواجه شوند. طرفداران مردان ممکن است به‌طور غریزی با مردان شناسایی شوند و ماهرانه به باورها و رفتارهای خود در تقویت این شناسایی و همچنین حفظ امتیازات مردانه‌ی خود، اعتبار بخشند. حتی کاری انجام ندادن هنگام تجاوزگری یک مرد-تماشاچی بودن- به معنای تبانی با خشونت مردسالارانه است. کار فردی (که فرآیندی مادام العمر است) به مدافعان کمک می‌کند تا مسئولیت رفتار خود را بر عهده بگیرند. شیوه‌هایی که هم‌دستی می‌کنند را شناسایی کنند و خود و سایر مردان را مسئول بدانند.

به‌ عنوان یک سازمان، خودآزمایی به ما کمک می‌کند تا از خود در برابر تبدیل‌شدن به تنها یک ‌نهاد ارائه‌دهنده‌ی خدمات محافظت کنیم. اگر مدیران، تسهیلگران و مدافعان دائما خود را ارزیابی نکنند، بین مدافعان و مردانی که با آن‌ها کار می‌کنند شکاف ایجاد می‌شود. طرز فکر ارائه‌ی خدمات نشان می‌دهد که کار ما «درست کردن» افراد و سپس ادامه دادن است. خودآزمایی همچنین به بسط کاوش اینکه چرا مدافعان مرد این کار را انجام می‌دهند می‌پردازد. ممکن است به‌این‌علت باشد که آن‌ها خود قربانی خشونت بوده‌اند و یا شاهد قربانی شدن کسی بودند؛ اما همچنین این نیاز برای برخی مردان هست که می‌خواهند در مواجه با زنان خوب جلوه کنند تا ستایش آن‌ها را به دست آورند. به هر دلیلی که باشد، اگر کار درونی صورت نگیرد، ما با خطر تضعیف اعتماد زنان مواجه می‌شویم. مردان چگونه می‌توانند واقعا به کار تعهد داشته باشند زمانی که در موقعیت بی‌اعتمادی قرار دارند؟

اینکه خودمان درگیر کار شویم به این معنا است که در مواجه با مردانی که به سراغ ما می‌آیند و نیاز دارند تا از اول شروع کنند خود را مجهز کنیم. ما اگر امیدی به‌کارگیری این مردان به‌ عنوان متحدان نداریم، نمی‌توانیم خود را از آنان جدا کنیم. ما نمی‌توانیم از آنچه می‌گویند یا انجام می‌دهند بترسیم، ولی باید با آن‌ها با شکیبایی مواجه شویم و با عشق و سازندگی آن‌ها را به چالش بکشیم. چنین قدرت درونی‌ای تنها از طریق خودآزمایی فراهم می‌شود. همچنین با نقد تعاریفی که خودمان از خویش ارائه می‌کنیم و با آغاز فرآیند بازسازی مادام‌العمری که نشان می‌دهد مرد بودن و زن بودن بدون بار سنگین پدرسالاری چگونه است. ما نمی‌توانیم زمانی که خودمان این کار را نکردیم، از مردان دیگر بخواهیم آن را انجام دهند.

خشونت پدرسالاری که شامل خشونت خانوادگی است، باید در دستور کار قرار گیرد

بل هوکس در کتاب خود در سال 2002 بانام «اراده برای تغییر» نوشته است:

پدرسالاری یک نظام سیاسی اجتماعی‌ است با این ادعا که مردان اصالتا غالب هستند، آن‌ها از هر چیز و هرکس برترند و دیگران، بخصوص زنان ضعیف تلقی می‌شوند، حق تسلط و حکمرانی بر ضعفا به آن‌ها اعطا شده است و آن‌ها این سلطه را با مدل‌های مختلفی از ایجاد ترس روانی و خشونت حفظ می‌کنند[6]. (ص.18)

مردان بازدارنده‌ی خشونت پدرسالاری را ریشه‌ی علت خشونت مردان علیه زنان می‌داند. این نظام سلسله مراتب به مردان آموزش می‌دهد که کنترل و تسلط بر زنان عنصر اصلی مردانگی است. خشونت پدرسالارانه که شامل خشونت خانوادگی نیز هست، تاکتیک کنترلی برای بقای این نظام است.

تسهیلگرانی که تلاش می‌کنند تا بدون فهمی عمیق و روشن از اینکه پدرسالاری چگونه کار می‌کند، خشونت‎گری مردان و رفتارهای کنترل‌کننده آنان را متوقف کنند، نقطه ‌ضعف بزرگی دارند. مدل پاسخگویی اجتماع که در مردان بازدارنده‌ی خشونت در موسسه‌ی کارآموزی ارائه شد این مسئله را روشن کرد. چنانچه تصدیق کنیم افراد باید مسئول خشونت خود باشند، بررسی نظام پدرسالاری موجب تعمیق فهم چگونگی جهت‎دهی مردان و زنان به ارتباطات هر روزه‌ی خود می‎شود. برای پایان‌دهی به خشونت مردان، آنان باید مردانگی را بازتعریف کنند و برای بازتعریف مردانگی باید علیه این فرهنگ گام بردارند؛ نظامی که زنان را بی‌ارزش می‌کند و مردان را از انسانیت خود دور می‌کند.

تمرکز مجدد ما به این‌که فرد چگونه این نظام اجتماعی را به‌ صورت طبیعی جهت می‌دهد، به این معنا است که از این گرایش که خشونت مردان علیه زنان را به‌ صورت آسیب‌شناسی فردی بررسی کنیم و فرد را به تعاملاتش در خانه و در «قلمرو» خانگی محدود کنیم، فاصله بگیریم. شالوده ی فرهنگی این خشونت به ‌ندرت مورد بررسی یا چالش قرار می‌گیرد. همچنین تأکید فرهنگ غربی بر فردگرایی مانع بررسی دقیق پدرسالاری می‌شود. پس قرار دادن مشکل خشونت علیه زنان در چهارچوب آسیب‌شناسی فردی به جای بیماری فرهنگی، به‌نظام پدرسالاری اجازه می‌دهد تا ادامه یابد، بسط پیدا کند و خود را حفظ کند.

برای رد این نظام به‌ عنوان شیوه‌ای که نقش زنان را در جامعه‌ی ما توضیح می‌دهد، لازم است باورها، رفتارها و توجیهات خویش از خشونت و کنترل را مورد آزمون قرار دهیم. خشونت مردان علیه زنان نتیجه‌ی پدرسالاری است و به‌کارگیری استراتژی‌های مداخله‌گری بدون این واقعیت بی‌فایده است. ارائه‌ی مدل پاسخگویی اجتماع در موسسه‌ها و در فضاهای دیگر در را برای کنکاش گشود.بررسی خشونت پدرسالارانه نیازمند چیزی عمیق‌تر از مداخله‌گری است. جایی که در آن مردان عموما هنگام کار برای «بهبود» خویش در خلوت گروه‌های مردانه پناه داده ‌شده‌اند. زمانی که آنان این فضا را ترک می کنند، اگر درباره‌ی طبیعت تخریب‌گر پدرسالاری به‌خوبی آموزش ندیده باشند، ابزارهای کمی دارند تا بتوانند با آن نظام مقابله کنند و ایدئولوژی‌ای که از آن‌ها می‌خواهد تا بر زنان کنترل و سلطه داشته باشند را نپذیرند.

بنا کردن مسئله با زبان خشونت «خانوادگی» به این معنا است که مردان و زنان متحمل نقد و مسئولیتی برابر برای خشونتی که در خانه اتفاق می‌افتد هستند؛ یعنی زنان در قربانی‎سازی خود شریک‌اند. نظامی که بنا شده است تا با خشونت خانوادگی کنار بیاید، به دنبال «توان‌بخشی» مردان و زنان است.

با استفاده از مدل پاسخگویی اجتماع، مردان متوقف کننده‌ی خشونت دیدگاهی گسترده‌تر از خشونت علیه زنان و روشی مدبرانه‌تر برای پرداختن به مسئله ارائه می‌کند.


 

[1] Homophobia

[2] Ami Mattison

[3] Mattison, A. (1997) “Pieces of Us” Etcetera magazine, Vol. 13, No. 5

[4] active listening

[5] Kathleen Carlin

[6] hooks, b. (2004) “The Will to Change: Men, Masculinity and Love” New York: Atria Books


نکته: نویسندگان از همکاری هماهنگ‌کنندگان آموزشی ساندرا کی بارنهیل، دبی لیلارد و آنجلیک آل برک قدردانی می‌کنند. ما همچنین از اعضای مردان متوقف کننده‌ی خشونت برای همکاریشان تشکر می‌کنیم: شلی ساردهلی، مدیرعامل، سلیمان نورالدین، مدیر برنامه‌های میانجی گری آقایان و جان ترمل برای داشتن هماهنگ‌کننده‌ی دختران تی ام.

منبع:

Organizing to End Violence Against Women: Putting Principles Into Practice by Dick Bathrick, Ulester Douglas, Khaatim S. El, Phyllis Alesia Perry, and Malkia S. White published at vawnet.org

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *