آزاردهنده و خشونت دیده، رودررو
خشونت بس: آیا عدالت ترمیمی، که به واسطهی آن مجرمان با افرادی که توسط آنها آسیب دیدهاند صحبت میکنند، برای موارد خشونت خانگی کاربرد دارد؟ و این روش دقیقا به نفع چه کسی است؟
پلیسها تنها یکبار برای کیمبرلی و جیسون آمدند.
سال ۲۰۰۰ بود و کیمبرلی تنها ۱٫۵۸ متر قد داشت، با ۴۵ کیلو وزن، ۲۰ ساله و حامله. شوهرش جیسون حین دعوا با او تند رفته بود؛ دعوایی که به اندازه کافی سروصدا داشت که همسایهها آن را بشنوند و به اندازه کافی ترسناک بود تا آنها را وادار کند به پلیس زنگ بزنند. زمانی که جیسون کیمبرلی را هل داد، او نیز این کار را کرد و جای خراش ناخن قرمز و بلندی را در گلویش گذاشت. پلیسها یک نگاه به علائم انداختند و به کیمبرلی گفتند عقب ماشین پلیس بنشیند. جیسون به آنها گفت که او را جای کیمبرلی ببرند.
این زوج زمانی که هردو دبیرستانی بودند، یکدیگر را در یک کلیسای پروتستان در پورت لند اورگان [1]دیدند. کیمبرلی ۱۵ سال داشت و جیسون ۱۷ ساله بود. یک شب بعد از جمعی جوانانه، کیمبرلی میخواست کسی او را به خانه برساند و جیسون هم ماشین داشت. آنها در ۱۸ و ۲۰ سالگی ازدواج کردند. اولین فرزندشان چند سال بعد به دنیا آمد. هر دو در خانههایی سنتی و مذهبی بزرگ شدند. اهل خانه ی هر دو پرخشونت بودند، خانه هایی که سیلی زدن و هل دادن رخ میداد، اما بیشتر آسیبِ روانی بود. کیمبرلی میگوید: «من هیچوقت نمیدانستم ازدواج چگونه است.» شوهرش هم نمیدانست. این بنیادی بود که کیمبرلی و جیسون بر اساس آن خانواده خود را بنا کردند.
آن روز در سال ۲۰۰۰ کسی شکایتی علیه دیگری نکرد؛ اما با سپری شدن ۹ سال از ازدواج و آوردن سه فرزند، کیمبرلی به دلیل افسردگی به مشاور مراجعه کرد. بعد از یک جلسه، مشاور از او پرسید که آیا تا به حال تجربه خشونت خانگی داشته است یا خیر، اصطلاحی که او هیچوقت فکر نمیکرد برای ازدواج خود استفاده کند. کیمبرلی میگوید که آن لحظه چشمش باز شد: «من از اهمیت آنچه نمیدانستم، بی خبر بودم.»
در طول ۶ سال گذشته، کیمبرلی و جیسون مشاوره رفتهاند، جداشدهاند، تلاش کردهاند، دوباره جداشدهاند و دوباره به یکدیگر بازگشتهاند. بعد از اولین جداییشان، کیمبرلی با آن همسر متین و محتاط پیشین کاملاً فرق کرده بود. او میگوید: «ناگهان دیگر تحت نفوذ نیستید». «دیگر به صدا درآمدم»[2]
به صدا درآمدن به این معنا است که کیمبرلی در ازدواجش سرسختی به خرج میداد؛ جیسون میتوانست به خانه بیاید اما فقط اجازه داشت روی مبل بخوابد. کیمبرلی در این حین شروع کرد به رفتن به کلاسهایی که برای تسلی نجاتیافتگان خشونت خانگی برگزار می شد و در ۲۰۱۱، شروع کرد به تعریف کردن داستانش برای کسانی که هیچوقت فکر نمیکرد به او گوش دهند؛ مردانی که به شریکشان تعدی کرده بودند.
کیمبرلی طی کلاسها فهمید گروهی وجود دارد با نام «گفتوگوی امن خشونت خانگی»[3] (DVSD)؛ یک سازمان غیرانتفاعی در پورت لند با این هدف که برای نجاتیافتگان خشونت خانگی فرصتی فراهم کند تا « صادقانه با متخلفان خشونت خانگی» درباره تجربیاتشان بگویند و از خود او نیز خواسته شد تا سخن بگوید. DVSD میزبان پنل های تاثیری نجاتیافتگان[4](SIP) از طریق دو شهرستان اطراف پورت لند است. نجاتیافتگان به مدت حداقل ۲۶ هفته در جلسات درمانی که به دستور دادگاه تشکیل شده است، با جمعی از مجرمان صحبت میکنند و درباره اینکه چگونه خشونت خانگی بر زندگی آنان تأثیر گذاشته است، بحث میکنند. (آنها مجرمان را در میان شرکتکنندگان نمیشناسند). مردان گوش فرا میدهند و سپس سؤال میپرسند.
DVSD در سال ۲۰۰۰ توسط کری آوتیر بنکس[5]، کارمند سابق پناهگاه خشونت خانگی با مدرک دکتری در تجزیه و تحلیل تضاد[6] بنا شد. این سازمان، عدالت ترمیمی را برای موقعیتهای خشونتِ شریک جنسی به کار میگیرد. این ایده بعد از سالها شنیدن صدای زنانی که در پناهگاه خود را مقصر خشونت میدانستند، به ذهن او رسید. او میگوید: «شما به طور مرتب میشنوید که میگویند: کاش ما میفهمیدیم.»
عدالت ترمیمی –اصطلاحی که توسط جرم شناسان در سالهای ۱۹۹۰ معروف شد- فعالیتی قربانیمحور و بر اساس گفتوگو است که تلاش میکند آسیب حاصله از جرائم را ترمیم کند. این کار میتواند توسط نظام عدالت کیفری یا سازمانهای بیرونی اداره شود و معمولاً در جرائم علیه اموال و ومالکیت همچون نردههای شکسته یا کالاهای دزدیدهشده به کار میرود؛ اما اخیراً به حوزههای دیگر و بزرگتری کشیده شده است. در سال ۲۰۱۳، نیویورکتایمز مورد قتلی را گزارش کرد که در آن والدین زن جوانی که توسط دوستپسر خود به قتل رسیده بود، از تکنیکهای عدالت ترمیمی استفاده کردند تا شدت صدور حکم در رابطه با دوستپسر و دادستان را بسنجند.
بااینوجود در خصوص خشونتِ شریک جنسی، این مفهوم همچنان بحثانگیز است. بنکس روزی را به یاد میآورد که برای اولین بار ایدهاش را در کنفرانس ملی خشونت خانگی در سال ۲۰۰۰ مطرح کرد: چرا نجاتیافته و مجرم را درحالیکه هیچکدام دیگری را نمیشناسند کنار هم نگذاریم تا با یکدیگر گفتوگو کنند؟
این ایده خیلی محبوب نبود. بنکس میگوید: «انتقاد در آن زمان این بود که نجاتیافتگان بهاندازه کافی قدرتمند نیستند». [مردم میگفتند]: «چگونه جرئت میکنید؟ شما دوباره آنها را قربانی میکنید.» او اضافه میکند: «از من خواسته شد تا کنفرانس را ترک کنم، من شوکه شده بودم.»
بنکس اولین کسی نبود که عدالت ترمیمی را برای خشونت خانگی به کار برد و همینطور اولین کسی هم نبود که برای این کار مواخذه شد. جرمشناس، جان بریتویت[7]، میگوید وقتی ۲۰ سال پیش در مقالهای مشترک این ایده را مطرح کرد، «واقعاً بحثانگیز شده بود».
اینکه این مسئله هنوز بحثانگیز است برای او مورد سؤال است، بریتویت میگوید علت آن این است که این کار جواب میدهد. او میگوید برخی مطالعات نشان دادهاند عدالت ترمیمی میتواند تخلفِ مجددِ مجرمان را تا ۴۰ درصد کاهش دهد و خود قربانیان نیز در این امر نفع میبرند. بریتویت میگوید «داشتن این دیدگاه که عدالت ترمیمی نباید برای خشونت علیه زنان در نظر گرفته شود معنا نمیدهد.»
در سال ۲۰۱۳، دانیل ریزل[8] عصبشناس در برنامه TED اظهار داشت که در توانبخشی مجرمان، عدالت ترمیمی نسبت به حبس، تأثیر بیشتری دارد. او میگوید «هرچه استرس بیشتر باشد، پیشرفت مغز کمتر است»، وی به این اشاره میکند که بادامه های مغز[9]، بخشی از مغز انسان که مسئول همدلی هستند، زمانی که فرد تأثیر کار خود را میفهمد رشد میکنند و زندان این کار را نمیکند. او اشاره داشت: «این خندهدار است که راهحل کنونی ما برای افرادی با بادامه مغز پراسترس، این است که آنها را در محیطی قرار دهیم که درواقع مانع هر شانسی برای رشد بیشتر میشود.»
اما عدالت ترمیمی این کار را میکند. ریزل میگوید: «متخلف احتمالاً برای اولین بار میتواند قربانی را به عنوان انسانی واقعی با تفکرات و احساسات و با واکنشهای احساسیِ حقیقی ببیند و این میتواند یک فعالیت بازپروری تأثیرگذارتر از یک حبس ساده باشد.»
بنکس به همراه مت جانسون[10] مدیر برنامه DVSD همچنان به دولتهای محلی درخواست میدهد تا برنامههایشان را اجرا کنند. آنها همچنین از دانشگاهها و سازمانها خواستهاند تا میزبان پنل های برخورد نجاتیافتگان[11] باشند به این امید که افراد بیشتری بتوانند داستانهای نجاتیافتگان را بشنوند و افراد بیشتری نیز رفتار خشونتآمیز را در زندگیهای خود شناسایی کنند. DVSD همچنین گفتوگوهای یکبهیک را تسهیل میکند، در این گفتوگوها زنانی که مورد سوءاستفاده قرارگرفتهاند با مردانی که به شریک خود آسیب رساندهاند گفتوگویی تحت نظارت برقرار میکنند. بنکس به منتقدانی که میگویند برنامه او برای نجاتیافتگان بیشازاندازه آزاردهنده است، بیتوجه است. او میگوید: «اینها افرادی هستند که هرروز با خشونت برخاستهاند و با آن زندگی کردهاند. آنها قویاند.»
***
عدالت ترمیمی بهندرت رویکردی تکبعدی است[12].
امیلی گاردر[13] جامعهشناسی که در دولوثِ مینهسوتا با حلقههای ترمیمی خشونت خانوادگی (DVRC)[14] کار میکند؛ شعبهای از یک برنامه غیرانتفاعیِ وسیع تر برای جلوگیری از خشونت بانام «مردان بهعنوان ایجادکنندگان صلح[15]». گاردر میگوید برنامه او بر مردانی متمرکز است که «مجرمان جدی دائمی» هستند و هر سال ۱۰ مورد را بر عهده میگیرد. او میگوید که سازمانش ایده عدالت ترمیمی را ۴ سال قبل از بهکارگیری آن در کارشان مطرح کرد. او میگوید: «شما نمیتوانید تنها مدل عدالت ترمیمی اولیه را بگیرید و آن را در خشونت خانگی به کار بیندازید. کرد و کار خشونت شریک جنسی با حادثهای که یکبار اتفاق میافتد بسیار متفاوت است.»
گاردر میگوید زمانی که اوایل سال ۲۰۰۰ گروه او آغاز به کار کرد، سیستم عدالت کیفری آمریکایی همچنان حول ایدهای که در آن خشونت بین شرکا واقعاً یک جرم تلقی میشد، بود. اولین سند خشونت علیه زنان در سال ۱۹۹۴ در قانون ثبت شد. گاردر میگوید در آن زمان برخی از همکاران او نگران بودند که عدالت ترمیمی ممکن است وضعیت را برای زنی که در معرض خشونت هستند بدتر کند؛ اما در نهایت، آنها تصمیم گرفتند که اقدامی انجام شود و شکست بخورد تا اینکه هیچ کاری برای حل مشکل انجام نشود. گاردر به یاد میآورد که یکی از همکارانش میگفت: «آن زن همینجوری هم امنیت ندارد.» «به نظر من این جمله خیلی عمیق بود؛ و چیزی همچون اینکه چقدر بسیاری از ما برای جلوگیری از خشونت احساس ناتوانی میکنیم، دربرداشت.»
برخی مدافعان عدالت ترمیمی بر این باور هستند که این روش به زنان خشونت دیده گزینهای را پیشنهاد میدهد که فنون سنتی اجرای قانون نمیدهند. میمی کیم[16] در پناهگاههای زنان در سراسر آمریکا کار میکرد و در سال ۲۰۰۴، بعد از اینکه به قول خود: «از محدودیتهای واکنشمان به شدت ناراضی شدیم»، برنامه عدالت ترمیمی سانفرانسیسکو «مداخلات خلاق»[17] را بنیان نهاد، برنامهای که بهطور اخص بر کنترل کردن به عنوان ابزار اولیه مبارزه با خشونت خانگی متکی است.
او میگوید: «این بخشی از یک جنبش وسیعتری است که توسط مردم رنگینپوست رهبری میشد آنها واقعاً خواستار این بودند ما پاسخی متفاوت به خشونت جنسیتی بدهیم؛ پاسخی که خیلی به عدالت کیفری متکی نباشد.» باوجوداینکه تحقیقات نشان دادهاند زنان آفریقایی آمریکایی بهطور نامناسبی از میزان خشونت خانگی بیشتری رنج میبرند، کیم توضیح میدهد، جنبشهای اخیر همچون «زندگی سیاهان مهم است»[18]، نشاندهنده کمبود اعتماد بین اجتماعات رنگینپوست و پلیس که قرار بوده از آنها حمایت کند، وجود دارد. او میگوید عدالت ترمیمی میتواند راهی دیگر پیش پای ما بگذارد.
سایر مدافعان عدالت ترمیمی معتقدند این روش برای دیدگاه عمومی که میگویند زن همواره باید در رابطه خشونتبار، شریک خود را ترک کند و یا اینکه اگر آن را ترک نکند خود مقصر است، جایگزینی ارائه میکند. سوجاتا بالیگا[19]، وکیل تسخیری اسبق و مدیر برنامه عدالت ترمیمی در عدالت تأثیری[20]، به مواردی اشاره میکند که در آن کودکان از زنان خشونت دیده، گرفتهشدهاند: «ما بهطور مؤثری خشونت آسیب گر را با خشونت دولت پاسخ دادیم.»
بالیگا میگوید: «این باور که تجاوزگران نمیتوانند تغییر کنند و انداختن آنها پشت میلههای زندان هیچ مشکلی را حل نمیکند، این حقیقت را که افراد کارهایی را نه صرفاً به این خاطر که بد است انجام میدهند، نادیده میگیرد. آسیب فرانسلی، مانند آنچه کیمبرلی و جیسون هنگام رشد خود با آن مواجه شدند، با سپری کردن زمان در زندان درست نمیشود.»
* * *
کیمبرلی میگوید: «شوهر من آدم بدی نیست.» حدود ۶ سال است که او خشونت را در رابطهشان شناخته است، ۶ سالی که احتمالاً دشوارتر از سالهای پیشین بود. جدایی اخیرشان حدود ۷ ماه ادامه یافت و در این جولای که با یکدیگر آشتی کردند، تمام شد. هر دو تحت مشاوره هستند. هر دو تغییر کردهاند. کیمبرلی میگوید: «من فکر نمیکنم این یک داستان اعجاز آمیز باشد. این ماجرا کاملاً یکدست و شاد نبود. خیلی، خیلی سخت بود.»
اما داستان کیمبرلی از بعضی جهات غیرمتعارف است. او و جیسون همچنان زن و شوهر هستند. بزرگ کردن سه بچه بهتنهایی کار دشواری است. «من از دوام آن مطمئن نیستم. این چیزی است که ما اکنون سعی داریم بفهمیم.»
از سال ۲۰۱۱، کیمبرلی حداقل ۶ بار در سال در پنل های نجاتیافتگان DVSD صحبت کرده است. او میگوید گاهی اوقات در کل جلسه گریه میکند. اما در اواخر آگوست، صورت او هنگامیکه با دو بازمانده دیگر روی صحنه نشسته بود و منتظر بود تا داستانش را برای یک دوجین مرد که برخی جوان و برخی پیر بودند، برخی با لباس ورزشی و تیشرت، برخی با شلوارک و برخی نیز با کلاه کپ ارتشی بودند، بگوید بسیار جدی بود. قبل از اینکه بحث پنل شروع شود، جانسون قوانین اصلی را توضیح داد: سه زن صحبت میکردند و در پایان مردان میتوانستند سؤال بپرسند. «آیا همه در گروه یاد گرفتند سوالاتی که قربانیان را مقصر میدانند چه هستند؟»
اتاق ساکت بود. جانسون با نگرانی به اطراف اتاق نگاه کرد. او گفت: «من یک مثال میزنم: شما برای اینکه به دعوا دامن بزنید چه کردید؟»
مردان سر تکان دادند.
داستان کیمبرلی در آخر آمد. زمانی که صحبتهای او تمام شد، مردی از حضار دستش را بلند کرد.
او گفت: «آیا شما هیچ مسئولیتی برای خود میپذیرید؟ برای نقش خود؟»
جانسون مستقیم نشست. زنان پنل ساکت بودند.
مرد شفافسازی کرد: «زمانهایی که شما به شیوه درستی پاسخگو نبودید؟»
جانسون به زنان اشاره کرد، «آیا میخواهید تا من…» او قبل از آنکه کیمبرلی سرش را تکان دهد شروع به گفتن کرد.
او مکث کرد و به مرد نگاه کرد. چشمانش خیره به او بود. نفس عمیقی کشید و زمانی که کیمبرلی شمرده شمرده، با آرامش و مستقیم شروع به صحبت کرد، قوت گرفت. مرد همچنان به نظر گیج میآمد، اما قبل از آنکه بتواند بیشتر بگوید، یک مرد دیگر دستش را بالا برد. مرد گفت: «من فقط میخواستم به شما زنان بگویم که متشکرم برای اینکه داستانهایتان را با ما قسمت کردید.»
منبع:
Sottile, Leah (Oct ۵, ۲۰۱۵). Abuser and Survivor, Face to Face. At: The Atlantic
پانوشتها:
[1] بزرگترین شهر ایالت اورگان در امریکا ([م] برگرفته از ویکی پدیا)
[2] I got very loud
[3] Domestic Violence Safe Dialogue (DVSD)
[4] Survivor Impact Panels (SIP)
[5] Carrie Outhier Banks
[6] conflict analysis
[7] John Braithwaite
[8] Daniel Reisel
[9] amygdala
[10] Matt Johnston
[11] survivor-impact panels
[12] Restorative justice is hardly a one-size-fits-all approach
[13] Emily Gaarder
[14] Domestic Violence Restorative Circles (DVRC)
[16] Mimi Kim
[17] Creative Interventions, a San Francisco-based restorative-justice program
[18] Black Lives Matter
[19]Sujatha Baliga