چرخه بی‌پایان خشونت

خشونت بس: هنگامی که در رابطه‌ای پر از خشونت قرار می‌گیری، بیرون آمدن کار ساده‌ای نیست؛ تهدیدهای خشونت‌گر، ترس از آنچه بعد از این رابطه بر سرت می‌آید و عادت به رابطه‌ای عجیب. گفت‌و‌گوی پیش رو حکایت از همین تکاپو دارد.

از خودت بگو.

راستش زندگی من خیلی ماجرا داشت. وقتی بچه بودم بابام فوت شد. مادرم وقتی هفت ساله بودم دوباره ازدواج کرد، شوهرش معتاد بود و کار نمی‌کرد. یه بچه‌ای هم به دنیا آوردن که مریضه. مادرم هم ۸-۷ سال پیش فوت کرد. منم با یکی دوست شدم و هفت سال باهاش بودم. اون موقع من ۲۳ سالم بود و اون ۳۰ سالش بود. اون دوست داشت من همیش کنارش باشم. بدون اون هیچ جا نرم. منم خیلی دوستش نداشتم، اما چون هم‌زمان با فوت مادرم باهاش دوست شدم، باعث شد بهش نزدیک بشم. اولش خیلی خوب بود، نه خشونت و نه هیچی. ولی خب این چند سال اخیر مدام تن و بدن من می‌لرزید. این اواخر تازه قرار بود با هم ازدواج کنیم که نشد خدا رو شکر.

مشکلش دقیقا چی بود؟

مشکل زیاد داشت. حشیش و قرص هم مصرف می‌کرد. اصلا تعادل نداشت. یا خیلی مهربون بود یا خیلی وحشتناک بود. طوری که من مثل بید می‌لرزیدم. خیلی ازش می‌ترسیدم. این‌که ازش جدا نمی‌شدم به خاطر این بود که می‌دونستم ول نمی‌کنه منو. الان هم از ترسش قایم شدم. نمی‌دونه من کجام.

شوهر مادرت چطور بود؟

از لحاظ اخلاقی خیلی خوب بود. حتی داد هم سر مادرم نمی‌زد. اما معتاد بود دیگه. کار نمی‌کرد.

دوستت چطور؟ کار می‌کرد؟

نه کار نمی‌کرد. با پول من زندگی می‌کرد. این اواخر طلاهای منو می‌فروخت می‌داد به مامانش. حرفی هم می‌زدم سرم داد می‌زد.

هیچ وقت فکر نمی‌کردی با آدم دیگه‌ای آشنا بشی؟

بهش فکر کردم اما خیلی ازش می‌ترسیدم. اون فکر منم می‌خوند. هر قدم اشتباهی برمی‌داشتم می‌فهمید.

چطور با هم آشنا شدید؟

توی مغازه دوستش رفته بودم و باهاش دوست شدم.

مادر پدر خودش چطور بودند؟

باباش انگار آدم عصبی بوده، مادرش رو می‌زده. یادمه با خانوادش یه مسافرت رفتیم، یه دعوایی راه انداخت تو سفر، یه دادهایی سر مامانش می‌زد. همه ازش می‌ترسیدند. خیلی بد بود. یادمه مامانش می‌گفت، جوابش رو بدی‌ها، من ۴۰ سال از دست باباش کشیدم. اما این اواخر وقتی ازش جدا شدم، مامانش زنگ می‌زد فحش می‌داد که تو پسرم رو ازم گرفتی.

اولین باری که خشونت کرد چه موقع بود؟ چه جور خشونتی داشت؟

اوایل هر چند ماه به چند ماه خشونت می‌کرد، بعد شد هر چند روز و بعد شد هر روز. اون همه جور خشونتی داشت. جنسی، جسمی، کلامی، روانی. همش ایمیل‌ها و گوشی من رو کنترل می‌کرد. یادمه یه بار لپ‌تاپم رو کوبید به دیوار. قدیم به حرف من گوش می‌داد. کارهای خونه رو می‌کرد، اما از اولین بار که خشونت کرد و دید من ازش می‌ترسم و کوتاه میام دیگه ادامه داد.

اون بار که لپ‌تاپ رو شکوند بعدش عذرخواهی کرد؟

آره. شبش دوستام اومدن و تا صبح حرف زدیم. می‌گفت دستم بشکنه دیگه تو رو نزنم. هرکار می‌کرد بعدش پشیمون می‌شد. روزی هزار بار به من می‌گفت دوستت دارم. ولی خیلی بدبین بود. دوست نداشت دوستای من بیان خونمون.

 هیچ وقت به این فکر کردی که به کسی بگی؟

می‌ترسیدم. می‌ترسیدم من رو بکشه. می‌ترسیدم سر دوستانم بلایی بیاره. این اواخر من همش مدارکم تو کیفم بود که یه روز فرار کنم برم. لباس پوشیدن من و دوستام دست اون بود. حتی شوهر خاله‌ام اومده بود خونه ما لوستر نصب کرده بود، تا مدت‌ها عصبانی بود که این لوستر کجه. می‌خواست من فقط مال اون باشم. حرفش این بود که تو فقط بچسب ور دل من.

خب الان که از دستش فرار کردی و قایم شدی، ازش خبر داری؟

شنیدم به این و اون گفته من پیداش می‌کنم، می‌خوام باهاش ازدواج کنم، من پشیمونم.

چرا شکایت نمی‌کنی؟

دوست مادرم وکیله، می‌گه تو اراده کن ما پدرش رو درمیاریم. اما من نمی‌خوام. اون خوبی‌هایی هم داشت. این کارها هم از علاقه‌اش بود خب.

پیش مشاور رفتی؟

خیلی بد بود. خیلی گرون بود. فقط من حرف زدم. چیز مهمی هم نگفت. فقط گفت برو کلاس رقص. روی اعتماد به نفسم کار کرد.

الان می‌خوای وارد یه رابطه جدید بشی؟

فعلا نه. می‌خوام به حال خودم باشم. تا بعد. این چند ماه که از رابطه بیرون اومدم خیلی آروم‌ترم. استرس ندارم. اون موقع‌ها من چند بار هم خودکشی کردم. همش توی اینترنت دنبال راه‌های خودکشی می‌گشتم. این اواخر با چاقو رگم رو زدم. توی تخت بیهوش افتاده بودم، تا دوستم اومد و منو بردن درمونگاه تا بخیه بزنن. وقتی بیهوش بودم، صداش رو می‌شنیدم. هی میومد می‌گفت فکر کردی می‌ذارم بمیری؟ من زجرکشت می‌کنم.

***

رابطه خشونت‌آمیز مانند خواب است. خوابی عجیب که فرد در عین حال که می‌داند همه چیز اشتباهی است اما کاری از دستش برنمی‌آید؛ مگر از خواب بیدار شود، خودش را در آیینه بنگرد و روز را با آگاهی خود و کمک متخصصان و عزیزان خویش از نو شروع کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *