قربانیان خاموشِ بدبینی

خشونت بس: از آن شب چند سال گذشته اما هروقت با قطار سفر می‌کنم چهره‌اش را به یاد می‌آورم. زنی با صورتی رنگ‌پریده و چشمانی پر از ترس…

برای راحتی و امنیت همیشه در سفرهایی که با قطار انجام می‌دهم بلیت ویژه کوپه خواهران را تهیه می‌کنم. آن شب هم همین‌طور. وقتی در کوپه را باز کردم ۵ خانم قبل از من سوار شده بودند و با من ظرفیت‌تکمیل شد. اما یک مرد هم داخل کوپه کنار همسرش نشسته بود. ابتدا هیچ‌کس اعتراض نکرد و همه گذاشتند به‌حساب عشق و محبت سرشار آن آقا نسبت به همسرش. حتی یادم هست یکی از خانم‌های هم‌سفر به شوخی گفت: «خوش به حالت خانم‌جان که این‌قدر شوهرت دوستت داره و مواظبته که نمی‌تونه ازت دل بکنه». کم‌کم فضا از حالت شوخی بیرون آمد. دیروقت شده بود و همه خوابشان می‌آمد و انتظار این بود که آن آقا برود به کوپه خودش که در جواب اعتراضات گفت «می‌خواهم کنار همسرم باشم، روی زمین می‌خوابم و به کسی کاری ندارم». کار بیخ پیدا کرده بود و رئیس قطار با دو مامور، مرد را با زور و تهدید مجبور کردند که از کوپه ما بیرون برود.

زن که تازه فرصتی برای حرف زدن پیدا کرده بود با گریه زندگی پر رنج‌اش را برایمان تعریف کرد:

وقتی ازدواج کردم به نظرم رفتارهای شوهرم عجیب می‌آمد؛ مثلا وقتی بیرون می‌رفتیم از کوچه پس کوچه‌های خلوت رد می‌شدیم تا به مقصد برسیم. اصلا دوست نداشت من در جمع باشم، حتی جمع‌های زنانه. نسبت به حرف زدن من با مردهای فامیل حتی برادرهای خودش به‌شدت حساس بود و برافروخته و عصبانی می‌شد. به من می‌گفت که باید در حضور خواهرزاده خودم هم که خاله‌اش می‌شوم حتما حجاب داشته باشم. اوایل سعی می‌کرد دلیل کارهایش را این‌طور برایم توجیه کند که تو زن خوبی هستی ولی جامعه بد است، آدم‌های دیگر خوب نیستند و من می‌خواهم که تو از آسیب‌ها مصون باشی.

در ابتدا برایم خیلی ناراحت کننده نبود با خودم می‌گفتم خب او این‌طور دوستم دارد. سعی می‌کردم کاری نکنم که باعث ناراحتی‌اش شوم. وقتی دوران عقد تمام شد و سرِ خانه زندگی خودمان رفتیم، هرچه می‌گذشت رفتارهای عجیب شوهرم هم بیشتر می‌شد. این اواخر دیگر صبح‌ها که بیرون می‌رود، تلفن را هم در کمد می‌گذارد و در کمد را می‌بندد. وقتی به خانه برمی‌گردد اگر به شکل احتمالی ماشینی جلوی منزل پارک شده باشد که مردی داخل آن باشد روزگار من سیاه است و باید ثابت کنم که آن مرد با من ارتباط ندارد. برای این سفر هم چون بلیت نبود نتوانست یک کوپه برای خودمان دو نفر دربست بگیرد که این اتفاق افتاد. الان هم نباید بگذارم که خیلی حضور من بی او طولانی شود و او احساس کند که کنترلی روی من ندارد. بالاخره این شب صبح می‌شود و به مقصد می‌رسیم و روزگار من سیاه می‌شود.

قصه آن شب با وساطتِ زن پیش ماموران و اینکه هردویشان در رستوران قطار کنار هم شب را به صبح برسانند حل شد. اما مساله خشونت در زندگی این زن و زنان دیگری که در چنبره بدبینی همسرانشان گرفتارند به این سادگی آسان نخواهد شد.

همه افراد در طول زندگی خود احساس بدبینی را تجربه می‌کنند که طبیعی است. اما آنچه از آن به‌عنوان بیماری بدبینی یا سوءظن نام‌برده می‌شود یک نوع اختلال شخصیت است که به‌واسطه آن فرد به‌طور بیمارگونه‌ای نسبت به همسر (یا سایر اطرافیانِ خود)، رفتارهای او و روابطش دچار کج‌فهمی می‌شود. بسته به‌شدت این اختلال، تفکرات بیمارگونه نیز کم و زیاد می‌شود. در افرادی که این بیماری به اوج خود رسیده است، امکان دارد که همسرش را حتی از ارتباطات ساده خویشاوندی نزدیک نیز منع کند. مثلا ارتباط با پدر و مادر یا عمو و دایی. یکی از ویژگی‌های افراد بدبین در درجات و شدت متفاوت، احساس کنترل گری آن‌ها است. به این معنی که مدام همسر خود را چک می‌کنند و تمام حرکات و رفتار و ارتباطات او را زیر ذره‌بین می‌گذارند. این افراد مدام در حال تفکرات هذیانی هستند و در ذهنشان پازلی می‌سازند که با تکمیل آن همسرشان را محکوم کنند. محکوم به خیانت و … افراد بدبین گاه بدبینی‌شان را با مذهبی بودن، اخلاق‌مند بودن و متعصب بودن توجیه می‌کنند و این استدلال را می‌آورند که همسرشان را دوست دارند و قصدشان مراقبت از او هست.

اینکه چرا بعضی افراد دچار اختلال شخصیت بدبین یا بدگمان می‌شوند، دقیقاً مشخص نیست اما روان‌پزشکان عوامل مختلفی را در این مسئله دخیل می‌دانند ازجمله «عوامل وراثتی، تغییر بعضی هورمون‌ها یا ناقل‌های شیمیایی بدن، آسیب و صدمه مغزی، عوامل اجتماعی یا پاسخ‌های یاد گرفته‌شده و علل روان‌شناختی مثل رابطه ضعیف بین کودک و والدین». زنانی که همسر بدبین دارند به دلیل اینکه این افراد نسبت به درمان بدون انگیزه هستند و اصلا خودشان را بیمار نمی‌دانند، دچار رنج بسیار می‌شوند. چرا که اختلال شخصیت بدبینی به خودی خود درمان نمی‌شود و نیاز به روان‌درمانی و دارودرمانی دارد که معمولا این مردان زیر بار درمان نمی‌روند. ضمن اینکه متاسفانه در جامعه ما نهادهای واسطه‌ایِ مراقبتی و خدماتی که از زنان خشونت دیده مراقبت کند وجود ندارد؛ چون همسر فردی که اختلال بدبینی دارد در معرض خطرات بسیاری هست و علاوه بر اینکه طی مرور زمان دچار فرسودگی جسمی و روانی می‌شود، ارتباطاتش بسیار محدودشده و اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفسش کم می‌شود و ممکن است ضرب‌وجرح (خشونت جسمی) نیز برایش اتفاق بیافتد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *